بت 120: بدون فیلتر، آدرس اصلی، و اپلیکیشن – کلیک کنید!

برای ورود به بت 120 کلیک کنید

درگاه پرداخت مستقیم | واریز جوایز در کمتر از ۲۴ ساعت

تا ۳۰۰ % شارژ هدیه

ورود به سایت

دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور

دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور

دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور

دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور | دانلود رمان آه بکش بیرون با فرمت pdf رایگان بدون سانسور | دانلود کامل رمان آه بکش بیرون pdf برای اندروید بدون سانسور

رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور

یعنیشراره. تویخیابونمیرفندرسکیبا هم آشنا شدیم. اصفهان!
یادتاومد؟
داریوشحسابیکالفه شده دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بود از نگاش و حاالتش مشخص بود!
گفت:
-خانم لطفا ً مزاحم نشید.گفتم من شما رو نمیشناسم!
قبلاز اینکه دختره حرفیبزنه آرمینبه زور گفت:
-رزا لطفا ً برو.
داشتماز درون میلرزیدم. اینچیمیگفت اینوسط؟ کجا برم؟!
خدایاطاقت ندارم! شنیدنشخیلیراحت تر از
دیدنشه. وایخدا! داریوشنگام دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور کرد و با چشماش التماس کرد برم
اما نمیتونستم حتیگازو فشار بدم! با طعنه و
بغضگفتم:
-نمیرم! بذار آقا بهدوستوفادارش برسه.
یهدفعه داریوشدر ماشینوباز کرد. فکر کردم خسته شده و می
خواد بره تویاکیپفداییاش!دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور پوزخند نشست روی
لبم. میخواستم به آرمینبگم بیادبشینهپشت فرمون چون داشتم
میمردم! دیگهنمیتونستم رانندگیکنم! صدای
دادداریوشنگامو به اون سمت کشید:
277
تقاص
-برو اون ور خانوم! خستم  دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور کردین! با چه زبونیبهتون بگم دست
از سرم بردارین؟!
دخترهسر جا خشک شده با دهن باز به داریوشنگاه میکرد. قبل
از اینکه بتونه خودشو جمع و جور کنه و حرفی
بزنهداریوشاومد سمت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور من. در رو باز کرد. سرمو گرفتم باال و
نگاش کردم. با صدایبلند گفت:
-بیاپایینرزا.
انقدرتعجب کرده بودم که نمیدونستم دق ًیقابایدچه غلطیبکنم.
وقتیدیدبیحرکت نشستم صداشو باالتر برد و
گفت:
-رزا! بهت میگم بیاپایین.
دستو پاهام ازم اطاعت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور نمیکردن، وقتیبه خودم اومدم که پیاده
شده بودم. فکر کردم داریوشکاریمداره اما خیلی
خونسردنشست پشت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور فرمون و همینطور که در رو میبست
گفت:
-سوار شو.
سرجا خشک شده نگاش میکردم. داد کشید:
-نشنیدی؟میگم سوار دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور شو! زود!
278
تقاص
خدایمن! اینکیبود دیگه؟ ً! ناچاراماشینرو دور زدم و سوار
شدم. دختره هنوز بهت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور زده سر جاش وایسادهبود.یه
لحظهدلم براش سوخت! همینکه سوار شدم هنوز در رو کامل
نبسته بود که با سرعت راه افتاد. چند دقیقهایتوی
سکوتگذشت، هیچکدوم حرف نمیزدیم،بعد از حدودایهربع
دستشو جلو آورد و ضبط رو دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور روشنکرد. انگار تا اون
لحظههیچکس نفس هم نمیکشید،چون همینکه ضبط روشن شد
آرمیننفس عمیقیکشیدو گفت:
-خــــب! دوستان دیگهچطورین؟
سپیدهدر جوابش خندید دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسورو گفت:
-فکر کنم خوب باشیم.
داریوشبیتوجه به اونا صدایضبط رو باالتر برد، مطمئنا ً قصد
صحبت کردن با منو داشت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور و میخواست صداش به
عقبنرسه. اعصابم حسابیمتشنج بود. نمیتونستم اتفاقیکه
افتاده بود رو قبول کنم. تازه  داشتم بدیایداریوشو
فراموشمیکردم و خودمو راضیمیکردم که داریوشمیتونه
الیقعشق پاک من باشه. اماچیشد؟! درسته که این
قضیهاحتماال ً مال گذشته دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور هاست اما نمیدونم چرا دیدنشانقدر
واسم گرون تموم شده بود. سنگینینگاشو حس می
279

دانلود رمان آه بکش بیرون pdf

کردم،اما نمیتونستم نگاش دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور کنم. با صدایآرامیگفت:
-رزا متاسفم! نمیخواستم اینطور بشه.
کنترلمواز دست دادم. همینطور که به رو به رو نگاه میکردم،
با صداییکه از زور خشم بلند شده بود گفتم:
-نیازیبه تاسف تو نیست دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور! برایمن اصال ً مهم نیستکه چه
اتفاقیافتاده! چون از قبل، خودم همه چیرو می
دونستم.
دستاشواز فرمون جدا کرد. دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور تسلم وار هر دو رو باال گرفت و
گفت:
-خیلیخب تو درست میگی! ولیباور کن من دیگهدور تموم
کاراییرو که قبال ً میکردم،دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور خط کشیدم. اصال ً نمی
دونماینیهدفعه از کجا پیداششد. رزا باور کن که ایناتفاق
کامال ً ناخواسته بود.
-گفتم که برایمن مهم نیست! اصال ً به من چه؟ تو هر کاریکه
بخوایمیتونیبکنی. دلیلینداره واسه من توضیح
بدی!
بازدن اینحرف برایاینکه از دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور گفتن حرفایبعدیجلوگیری
کنم، صدایضبط رو تا آخر بلند کردم. شیشههای
280
تقاص
ماشینمیلرزیدولیبرایساکت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور کردن داریوشاینکار الزم
بود. سرعت داریوشاوج گرفت اما انقدر با تسلط
رانندگیمیکرد که هیچکدوم حتیذره اینترسیدهبودیم. آرمین
و سپیدهاون پشت مشغول صحبت بودن و اصال
کاریبه کار ما دو تا که هر دو با خشم سکوت کرده بودیمنداشتن.
باالخره رسیدیم،وقتیوارد دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور محمود آباد شد دست
درازکردم و ضبط رو کم کردم. بایدبهش آدرس ویالمونرو می
دادم. طبق قرار بایداول بهدیدنرضا و سام می
رفتیم. دیگهبرام اهمیتینداشت که داریوشپیبه دروغم ببره.
اون لحظه هیچیبرام مهم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور نبود. صدایضبط رو که کم
کردمداریوشاز گوشه چشم نگام کرد. فهمیدمیخوامیهچیزی
بگم. بازم بدون اینکه نگاش کنم گفتم:
-برو به اینآدرسیکه میگم، دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بایداول بریمویالیما پیش
داداشم اینا.
سرشوتکون داد و من آدرس رو بهش دادم. جلویدر بزرگ ویال
ایستادو منتظر نگام کرد. میخواست نگاش کنم اما
قهرکرده بودم. نمیخواستم نگاش کنم. خم شدم و چند بار پیدر
پیبوق زدم. سرایدارمسنمون دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بابا حیدردر رو باز
281
تقاص
کرد.یهکم به سمت داریوشخم شدم تا بابا حیدربتونه منو ببینهو
در رو باز کنه بلند گفتم:
-سالم بابا حیدر! منم رزا. باز کنین.
دوتا دستشو به نشونه سالم باال دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور برد و با لهجه شمالیغلیظش
گفت:
-سالم خانوم جان! خیلیخوش اومدین. بفرمایید!
دودهنهیدرو با چابکیباز کرد و داریوشراه افتاد رفت داخل.
از جاده سنگفرش گذشت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور و رو به رویعمارت چوبی
ویالایستاد. باز خم شدم رویبوق و چند بار پشت سر هم بوق
زدم. صدایپر کنابه داریوشرو شنیدم:
-چه هیجانیهم برایدیدننامزدت داری!
صافنشستم و همینطور دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور که در رو باز میکردم گفتم:
-همینهکه هست!
مامانایناهم بعد از ما رسیدنو داشتن ماشینوپارک میکردن.
در ویالباز شد و پنج پسر و دو دختر رویایوون
اومدن. رضا رو که دیدمبیتوجه به داریوشو بقیهدویدمبه
سمتش. اونم به عادت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور همیشگی،دستاشو به روم باز کرد.
پشت سر هم میگفتم:
-دلم براتیهذره شده بود رضا!
282
تقاص
همشیههفته بود ندیدهبودمش دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور اما طاقت دوریشوًنداشتم. واقعادلم
براش تنگ شده بود.
با صدایمامان که داشت اعتراض میکرد، باالخره دل کند و منو
رویزمینگذاشت. مامان هم بغلش کرد و بوسیدش. وقتیمشغول
دست و روبوسیبا مامان دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بود به سمت داریوشو آرمین
چرخیدم. آرمینبا اخم سرشو زیرانداخته بود ولیخبریاز
داریوشنبود. هر چیچشم چرخوندم ندیدمش! جالب
اینجا بود که ماشینشهم نبود! حتیواینسادهبود به هم معرفیشون
کنم تا پیبه دروغم ببره!
سریعدنبال سپیدهگشتم. دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور  مشغول خوش و بش با سام و رضا بود و
متوجهرفتن داریوشنشده بود. اون وسط فقط
خالهکیمیابود که با نگرانیخودشو به آرمینرسوند تا بفهمه
قضیهاز چه قراره. مبهوت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور رفتنش مونده بودم، حتی
یادمرفت میخواستم رضا رو به بقیهمعرفیکنم. رضا بعد از
خوش و بش با مامان و سپیدهاومد سمت من و دست
انداختدور شونم و دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور گفت:
-فنچ کوچولویمن چطوره؟!
ضربهایتویسینشکوبیدمو گفتم:
-دوست ندالم! هیمنو دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور ول میکنیمیایشمال!
283

دانلود رمان آه بکش بیرون بدون سانسور

-دیوونهمن! مهستیهیهواییممیکنه، دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور چیکارش کنم؟ برو
براش خواهر شوهر بازیدر بیار.
باتعجب گفتم:
-مگه اینجاست؟!
خندیدو گفت:
-نه عزیزم.ویالیخودشونه، دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور غروب که میشه همراه داداشش
میانتویاکیپما. بعضیوقتا پدر و مادرش همهستن.
-بابا مامانش میدونن با تو دوسته؟
-چون دوستیمونسالم و هدف دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور داره آره، چرا که نه؟ مامان هم می
دونه. قراره با بابا هم حرف بزنه.
قیافمدر هم شد و گفتم:
-انگار قضیهخیلیجدیه!
دماغموکشیدو گفت:
-بیخیالاون فعال ً اینآقاییکه باهاتونه کیه؟معرفینمیکنی؟
چرخیدمبه سمت آرمینکه داشت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور با اخمایدر هم به من و رضا
نگاه میکرد و بلند گفتم:
-اوایادمرفت! بیارضا، بیامیخوام  با آرمینآشنات کنم.
جلوآرمینکه رسیدیم،آرمیننگاشویهکم عوض کرد. دیگه
خصمانه نگامون نمیکرد، بیشترنگاش موشکافانه بود.
284
تقاص
دسترضا که به سمتش دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور دراز شد رو صمیمانهفشرد و در جواب
خوش آمد گوییرضا تشکر کرد. گفتم:
-رضا، خاله کیمیارو که میشناسی؟مامان تعریفشوسریقبل
برات میکرد، آرمیندوستخاله دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور کیمیاست.
رضاکمیفکر کرد و گفت:
-پسر خاله کیمیا؟پس خودش کو؟
منموندم چیبگم و آرمینبه دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور جایمن آهیکشیدو گفت:
-اومد تا داخل ویالامایهویهتلفن فوریبهش شد، مجبور شد
بره.
یعنیراست گفت؟ در هر صورت نفسمو فوت کردم و باالخره دم
به تله دادم و گفتم:
-و آرمینجون،اینگل پسر هم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور رضاست، داداش عزیزمن!
آرمینبهت زده گفت:
-داداشت؟!
پوزخندیزدم و گفتم:
-آره فکر کردیننامزدمه؟!
بعدآهیکشیدمو گفتم:
-نامزدیدر کار نبود، فقط خواستم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور سر به سرتون بذارم.
285
تقاص
رضاکه تا اون لحظه با تعجب نگاش دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور  بینما تاب میخورد، غش
غش خندیدو گفت:
-پس تو ایندروغ رو به همه میگی؟آره فنچ کوچولو؟
باخنده گفتم:
-برایدفاع الزمه.
آرمینبهت زده سر جاش خشک شده بود و بدون اینکه پلک بزنه
خیرهشده بود به رضا. خواستم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور یهتیکهبهش
بندازمکه دستیمحکم خورد پس گردنم و پریدمباال. صدایسام
کنار گوشم بلند شد:
-اوی! از رو نریا!یهسالمی،یهعلیکی دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور،یهحال و احوالی!
بدونحرف زبونمو براش در آوردم و اونم خیلیریلکسدستشو
برد باال و دوباره محکم کوبیدپس کلم! همینکارش
باعثشد زبونمو که در آورده بودم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور رو محکم گاز بگیرمو اشکم
در بیاد. داد کشیدم:
-هوووی! وحشیزبونم زخم شد!
-آدم باش سالم کن!
-فرشتم تو رو هم آدم حساب دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور نمیکنم!
رضابینمونایستادو گفت:
286
تقاص
-ایبابا! ول کنینهمو، مثل سگ و گدا میپرن به هم! رز بیا
بریمبه دوستام معرفیتونکنم.
سامیواشگفت:
-ورپریده! اون زبونتو آخر دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور قیچیمیکنم.
راهافتادم دنبال رضا و گفتم:
-مادرهنوز بدنیا نیاورده!
سامهم دنبالمون اومد و گفت:
-بیستویهسال پیشننهیمنبدنیا دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور اورد!
نهاون کم میآورد نه من. همه داشتن به کل کل ما دو تا می
خندیدن. از گوشه چشم به آرمیننگاه کردم. اینبار
موشکافانهداشت به سام نگاه دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور میکرد. بیچارهچقد شوک بهش
وارد شد. حاال خوبه داریوشرفت! همینکه رفتیم
سمتدوستایرضا آرمینازمون فاصله گرفت و گوشیشواز
جیبشدر آورد گذاشت دم گوشش دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور و رفت سمت باغ ویال.
الیدرختا که گم شد تازه تونستم حواسمو جمع معرفیرضا کنم.
قرارشد ناهار رو بیندوستایرضابخوریم. البته آرمینبینمون
نموند و خیلیزود با حالتیپکر و گرفته دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور خداحافظی
کردو رفت. برایناهار مهستیهم به جمعمون اضافه شد و من
برایاولینبار دیدمش. دختر ناز و ملوسیبود و
287

رمان آه بکش بیرون pdf

حسابیبه دلم نشست. به خصوص دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور که حسابیهم ریزهمیزهبود و
اصال بهش نمیاومد بیستویهسالش باشه و تقریبا
همسن خودم نشون میداد! چند ساعتیپیشاونا موندیم. بعد از
خودن ناهار باالخره دل کندیم. خیلیبه رضا اصرار
کردمکه باهامون بیادویالیخاله دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور کیمیااینااما قبول نکردوگفت
که فردا برمیگردن تهران. خداحافظیکردیمو
چهارتاییرفتیمسمت ویالیخاله ایناکه فقطیهکم با ویالی
خودمون فاصله داشت. حدس دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور میزدم که آرمینو
داریوشاون جا باشن. شایدهم نه. شایدداریوشرفته بود پیش
دوستاش. چرا نبایدمیرفت؟ برایچیبایدپیشما
میموند؟ با دوستاش بیشتربهش دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور خوش میگذشت. سعیکردم به
اینچیزافکر نکنم چون واقعا تصورش هم اذیتم
میکرد. ویالیخاله ایناخیلیبزرگ تر از ویالیخودمون بود.
نماش از سنگ آجریرنگ بود دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور و گرد ساخته شده بود.
ماشینداریوشتویپارکینگجلویویالنبود و معلوم بود حدسم
در موردش درست بوده! اون اصال ً ویالنیومدهبود.
مامانو خالهوسایلرو برداشتن و دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور رفتن تو، کنار سپیدهکه محو
منظره سرسبز اطراف شده بود رفتم و گفتم:
-دو ساعت هم دووم نیاورد! رفت پیشدوست جوناش!
288
تقاص
سپیدهبرگشت به طرفم  دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور و با اخم گفت:
-بیانصاف! با اون حالیکه داریوشرفت عمرا ً اگه حوصلهی
خوش گذرونیداشته باشه!
-اوهو! باچه حالی؟!
-تو ندیدی،ولیمن دیدم. دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور خیلیقیافشپکر بود. وقتیتو پریدی
بغل رضا داریوشفقط سوییچواز خاله گرفت و با
سرعترفت. حتییهلحظه هم نگاتون نکرد.
-که چی؟!
رفتاز پله هایویالباال و گفت:
-که هیچی! اون چشاتو باز کن فقط. دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بیابریمتو ببینمشب بایدکجا
بکپیم!
دنبالشراه افتادم و رفتیمتو. داخل ویالهم بزرگ و شیکبود.
مامان و خاله کیمیابه همراهییهخانومیکهمستخدم
ویالبود مشغول جا به جا کردن دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور وسیلهها و جا دادنشون توی
آشپزخونه بودن. خاله کیمیابا دیدنما گفت:
-دخترا برینهر اتاقیمیخواینبرایخودتون بردارین. دو تا
اتاق طبقه باال هست، سه دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور تا هم پایین.
289
تقاص
تشکرکردیمو رفتیمسمت دراییکه سمت راست سالن بودن. از
برچسب هاییکه رویدرها چسبونده شده بود
مشخصبود اتاقا همونا هستن. دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور سپیدهیکیاز درا رو باز کرد و
گفت:
-به! دکوراسیونشتو حلقم.
دنبالشرفتم تویاتاق. دکوراسیونیاسیرنگ اتاق باب میلسپیده
بود که عاشق رنگیاسیبود!یهتختیهنفره و
یهکمد لباس کل وسایلاتاق رو دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور تشکیلمیدادن. سپیدهولو شد
رویتخت و گفت:
-اینجا مال من!
-بله معلومه! توام کهیاسیپرست!
-همینهکه هست. برو اتاق بغلو بردار واسه خودت.
-حاال نمیشد همینجا دو تا تخت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور داشت با هم میخوابیدیم؟
-حاال که نداره. گمشو میخوام استراحت کنم.
رفتمسمت در و گفتم:
-خفه بمیربابا.
دراتاق بغلیرو باز کردم.یهتخت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور دو نفره داشت و کیف
سامسونت آرمینهم رویتخت بود. بعله! تکلیفایناتاق هم
290
تقاص
معلومشد! اتاق آرمینو داریوشبود.دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور آرمینکیاومده بود توی
ویال؟پس االن کجا بود؟! داریوشکجا بود؟! اَه به من
چه؟! ولیخاک بر سر بیحیاشونکنم! شب میخواستن روییه
تخت بخوابن؟! بال به دور! داریوشمیتونه بایهپسر
بخوابهرو تخت دو نفره؟ عمراً! دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور آرمینومیاندازهبیرونویه
حوریمیارهمیخوابونه کنارش. اخمام در هم شد. رفتم از
اتاقبیرونو خواستم برم اتاق بعدیکه مامان ازش اومد بیرون.
با دیدنمن لبخندیزد و دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور گفت:
-اتاقتو انتخاب کردی؟وسیلههاتو دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور از تو ماشینبیاربذار تواتاقت.
-نه هنوز، اتاقایپایینهمه پر شده. بایدبرم باال.
-باشه مامان! فرقینداره که. دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور فقط زود وسایلترو بچین،شاید
شب بخوایمبریمبیرون.
سرموتکون دادم و رفتم سمت پله هایمارپیچچوبیکه انتهای
سالن بود و طبقه اول رو متصل دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور میکرد به طبقه دوم.
رفتمباال و پیشرومیهسالن کوچیکمربع شکل با سه تا در دیدم.
رفتم سمت درا ویکیشوباز کردم. به اتاق بزرگ با
دکوراسیونسورمه ایبود ولیتختشیهنفره بود. تجهیزاتش
خیلیبیشتراز اتاقایپایینبود. میزکامپیوترویه
291

رمان آه بکش بیرون

کامپیوترتر و تمیزبه همراهیهضبط صوت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بزرگ وسایلاتاق
رو تشکیلمیدادن. تصمیمگرفتم همون اتاق رو
بردارم. رفتم سمت کمدش تا ببینمچوب لباسیهم دارهیانه که
دیدمکمد پر از لباسه؛  دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسورلباسایمردونه! اینجا
دیگهاتاق کیبود؟! ناخودآگاه سرمو جلو بردم و دماغمو بینلباسا
فرو کردم. به چه بویی! بویداریوشبود! عطر تند
داریوش! پس اینجا هم اتاق دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور داریوشه. ایخدا! انگار بهتره من
برم بکپم وسط پذیرایی! چه وضعشه؟! هر جا میرمیه
نفراز قبل اشغالش کرده؟! اینیکیکه دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور معلومه از خیلیوقت پیش
اینجا بوده! چون اینهمه لباس و کامپیوترو اینا
رونمیتونه امروز آورده باشه اینجا! نفسمو فوت کردم و رفتم
از اتاقش بیرون.یهدر دیگهرو به رویدر اتاق
داریوشقرار داشت. رفتم سمتش دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور و باز کردم که با سرویس
بهداشتیرو به رو شدم، حموم و دستشویی. بستمش و
چرخیدم. در بعدیکنار در اتاق داریوشبود. دیگهاگه خدا بخواد
اینبایداتاق من باشه! درو که باز کردم با دیدن
دکوراسیونمشکیو قرمز زیرلب گفتم:
-آخیش! باالخره ما هم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور اتاقمون رویافتیم.
292
تقاص
یهراست رفتم سمت کمد دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور و درشو باز کردم که خیالمراحت بشه
لباسایدوستایداریوشاینجا نیست! با
دیدنکمد خالییهنفس عمیقو راحت کشیدمو رفتم از اتاق
بیرونتا وسایلمرو بیارم. وارد دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور سالن که شدم با دیدن
آرمینو قیافهپکرش و خاله کیمیاو اخمایدر همش فهمیدمیه
طوریشده. آرمینحتیکفشاشو هم در نیاوردهبود
وهمون طور کالفه ایستاده دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بود.
اولاز همه آرمینمنو دیدو لبخند زد. جواب لبخندشو دادم و
خواستم از کنارش رد بشم برم و وسایلموبیارمداخل
کهصدایخاله کیمیارو شنیدم:
-موبایلشوچرا خاموش کرده؟
وجواب آرمین:
-چند بار اول که زنگ بهش زدم روشن دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بود اما بعد دیگه
خاموشش کرد.
-ایبابا!
نایستادمبقیهحرفاشونو بشنوم. میدونستم دارن در مورد داریوش
حرف میزنن برایهمینهم سعیمیکردم برام
مهمنباشه. داریوشپیشدوستاش دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بود! پس خوش میگذروند. باید
قبول میکردم. وسایلمرو که همشیهساک بود
293
تقاص
برداشتمو کشون کشون با خودم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بردم داخل. آرمیندیدو اومد
جلو. خبریاز خاله کیمیانبود. دسته ساک سبز آبیمو
گرفتو گفت:
-بذار کمکت کنم. سنگینهنمیتونی.
دستموعقب کشیدمو گفتم:
-خدا برات خوب بخواد.عزا گرفته دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بودم اینوچه طور ببرم باال.
لبخندیزد ولیهیچینگفت. دنبالش رفتم باال و گفتم:
-تویاون اتاق بایدبذاریو به اتاق دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور خودم اشاره کردم.
سرشوتکون داد و گفت:
-میدونم، اونیکیاتاق مال داریوشه.
پسدرست حدس زده بودم. ساک رو داخل اتاق گذاشت و نفس
عمیقیکشید. گفتم:
-دستت درد نکنه آرمین. زحمت کشیدی.
خشکگفت:
-خواهش میکنم.
منتظربودم تا بره بیرونو بتونم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور لباسامو بچینمولیهمون طور
وسط اتاق ایستادهبود و به من نگاه میکرد. با تعجب
گفتم:
-چیزیشده؟!
294
تقاص
سرشوتکون داد ویهدفعه دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بیمقدمه گفت:
-چرا دروغ گفتیکه نامزد داری؟! چرا داداشتو جاینامزد قالب
کردی؟چرا خوشت میاددیگران دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسورواحمق فرض کنیو
بهریششونبخندی؟
زیررگبار آرمینالل شده بودم. هر چیدهن باز میکردمیه
چیزیبگم باز دهنم بسته میشد دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور و کم میآوردم. نمی
دونستمچیبگم چون آرمینحق داشت. دروغ مسخره و بچگونه
ایگفته بودم. آرمینآهیکشیدو گفت:
-من از همون اول به اینجریانشک دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور داشت اما حیفکه نمی
تونستم ثابتش کنم.یهکم بزرگ شو رزا.
بدوناینکه پلک بزنم بهش خیرهمونده بودم. با صدایداد خاله
کیمیاباالخره دست از غر زدن سر من برداشت:
-آرمینبیا. داریوشاومد. داره دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور ماشینشوپارک میکنه.
آرمینبا دو از اتاق پریدبیرونو بیاراده منم دنبالش کشیدهشدم.
سپیدهو مامان دم در ایستادهبودن و خاله کیمیا
رفتهبود بیرون.یهجوریرفتار میکردن انگار داریوشهیچ
وقت اهل ددر رفتن نبوده!یابایهبچه دو ساله طرفن! بابا
اینپسر بیستو هشت سالشه! از دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور قیافهخاله کیمیامیشد فهمیدکه
داره غر میزنه و از قیافهداریوشهم کالفگی
295
تقاص
میباریداما در جواب خاله دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور کیمیاهیچینمیگفت. آرمینکه
بهشون رسید،چیزیبه خاله کیمیاگفت که باعث شد با
خشمعقب گرد کنه و برگرده دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور تویویال. داریوشهم رفت پشت
ویالآرمینهم به دنبالش. خاله کیمیاکه اومد تو مامان
رفتبه طرفش و گفت:
-خواهر چرا انقدر به خودت فشار دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور میاری؟بچه که نیستآخه!
خالهکیمیاهمینطور که خودشو رویمبل رها میکرد داد کشید:
-نیرهیهلیوانشربت خنک برا من بیار.
بعدرو به مامان گفت:
-درسته بچه نیست! اما هیچوقت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور هم عادت نداره بدون خبر جایی
بره. هیچوقت تا حاال بیخبر کارینکرده! همین
نگرانممیکنه. چند وقته اینبچهیهچیزیشه! راه به حال خودش
نمیبره. نگرانشم!
سپیدهبرایمن چشم و ابروییاومد دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور و من براش شکلک در آوردم.
مامان رفت سمت خاله و نشست کنارش تا آرومش
کنه. نیرهمستخدم ویالهم با لیوانشربت از آشپزخونه اومد
بیرون. آروم به سپیدهگفتم:
-من میرم اتاقمو بچینم.
سپیدهسرشو تکون داد و گفت:
296
تقاص
-منم.
هردو به سمت اتاقامون رفتیم.یهچیزیته دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور دلم داشت قلقلک می
داد احساسمو. نکنه داریوشبه خاطر من و دیدن
منو رضاکنارهم اینجوریشده باشه؟!یعنیممکنه؟! رفتم
تویاتاق و خواستم برم سر وقت ساکم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور که تازه متوجه
پنجرهباالیتخت شدم!یهراست رفتم به سمتش تا ببینمچه منظره
ایپشتشه. اصال هم به رویخودم نیاوردمکه
بیشترقصدم دیدزدن پشت ویالو دیدنداریوشو آرمینه. پرده
رو که کنار زدم با دیدندریایخروشان و آبیپشت
پنجرهذوق زده شدم و دو کف دستم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور رو به هم کوبیدم. چه منظره
یفوق العاده ای! همون بهتر که اتاقایپایینقسمت
مننشد و من تونستم اینباال صاحب چنینمنظره ایبشم! انقدر
غرق منظره دریاشده بودم کهیادمرفت می
خواستمدنبال داریوشو آرمینبگردم. دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور با صدایباز شدن ناگهانی
در از جا پریدمو چرخیدم. داریوشتویچارچوب
ایستادهبود و داشت نفس نفس میزد. با چشمایگرد شده نگاش
کردم! ایناینجا چیکار میکرد؟!
بادیدنمن قدمیجلو اومد. میخواست دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور حرف بزنه اما انقدر که
نفس نفس میزد نمیتونست. تنها کاریکه کرد در
297

رمان آه بکش بیرون بدون سانسور

اتاقرو بست و اومد نشست لب تختخواب. دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور من سر جا خشک شده
داشتم نگاش میکردم و نمیدونستم اینجا چه
غلطیمیکنه و چرا اینجورینفس نفس میزنه! چند بار نفس
عمیقکشیدتا نفسش سر جاش اومد دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور و بعد باالخره
لبگشود و گفت:
-رزا!
همین؟! انقدر با عجله اومده بود دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور که بگه رزا؟!گیجو منگ گفتم:
-هوم؟!
بادست به در اشاره کرد و گفت:
-آرمین… آرمینراست میگه؟!
چشمامگردتر شد و گفتم:
-هان؟!
-آرمینراست میگه که دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور رضا داداشته؟!
هان! پس بگو اینبچه چشه! اوه! گفتم حاال چیشده! سعیکردم
خونسرد باشم. رفتم سمت دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور ساکم و گفتم:
-خب آره. شباهت من و رضا به هم خیلیزیاده! برام عجیببود
که زودتر نفهمیدین.
ازجا بلند شد اومد به سمتم و دق ًیقاجلوم ایستاد. سعیکردم نگاش
نکنم، نمیخواستم جلویچشماشکم دانلود رمان آه بکش بیرون pdf بدون سانسور بیارم.

 

 

بازگشت به نسخه‌ی اصلی