دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور
دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور
دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور
دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور | دانلود رایگان رمان بهشت خیس من pdf برای اندروید بدون سانسور | دانلود رمان بهشت خیس من pdf برای کامپیوتر
رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور
هیچی! جور تو رو میکشید،دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور منم میچسبیدمبهش. بعد دیگه
داریوشجرأت نمیکرد سمت من بیاد.
سپیدهنشست سر جاش دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور و با ناراحتیگفت:
-تو خیلیترسوییرزا! مگه چیکارت میتونه بکنه؟ من گفتم
ازش دوریکن، نگفتم که میادمیکشتت. اون فقط
میخواست با تو دوست بشه که خب نشد! دیگهنیازیبه فرار
کردن نداره.
منمنشستم و با غیظگفتم:
-ا انگاریادترفته زد تو دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور صورتم؟
-مگه خودتیادترفته پا رویدمش گذاشتی؟اگه اون لحظه الل
میشدیمیمردی؟حتما الزم بود بریجلو قلدر
بازیدر بیاری؟خب به تو چه که اون به اون دخترا چیگفت؟
اصال مگه تودوستایداریوشودیدی دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور فکر می
کنیهمشون سبک اون دختران؟ شایدبا دخترایسرسنگیندوست
میشه و دوستیاشهمیهدوستیساده س!
ماماناهمیشهعادت دارن پیازداغ هر چیزیوزیادکنن! مگه
مامانایخودمون اینجورینیستن دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور؟!
آهیکشیدمو گفتم:
-نمیدونم! دیگهعقلم به جاییقد نمیده.
145
تقاص
سپیدهبیتوجه به حرف من دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور خم شد، اسکیتهاییکه تازه خریده
بودیمو هنوز داخل جعبه بود رو کشیدبیرونو
گفت:
-پاشو و ثابت کن که ترسو نیستی. پاشو اسکیتامونرو بپوشیم
بریمتو محوطهیبازی.
خودمودوباره انداختم رویتخت و گفتم:
-بیخیالسپید،حوصله ندارم.
-بیخود کردی! پا میشیبا هم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور میریماسکیتبازی. نمیشه
که همش تو هتل باشیمو بپوسیم.
میدونستم هیچجوره حریفسپیدهنمیشم. نشستم و گفتم:
-مامانا نمیخوان بیان؟
-البد بعد از ناهار رفتن کافیشاپ دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور و مشغول گپ زدن شدن، همه
حرفاییکه تو اینسیسال جدایینزدن رو می
خوانتو همینچند روزه بزنن!
-بترکن!
سپیدهخندیدو گفت:
-به مامانتم دریوریمیگی؟! دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور بجنب حاضر شو بریم.
بانق نق از جا بلند شدم و سمت کمد لباسا رفتم.
****
146
تقاص
اسکیتباز حرفه اینبودیماما در حد معمولیو نرمال می
تونستیمبازیکنیمو زمیننخوریم. اما سپیدهگیرداده
بود. اون لحظه میخواست حتما دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور با اسکیترقص پا بره و از
حرکاتش نمیدونستم نگران باشمیابخندم! به جایبازی
کردنتقر ًیباداشت قر میداد. همینطور که راه خودمو میرفتم
سرمو چرخونده بودم سمت سپیدهو به ادا اطواراش
میخندیدم.یهدفعه دیدمسپیدهبا دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور داد به جلوم اشاره کرد وگفت:
-رزا مواظب باش!
سریعچرخیدم،خیلیدیرشده بود!یهنفر صاف جلوم بود و انقدر
نزدیکششده بودم که نشد چهرش رو ببینم.یارو
دستاشوانداخت دورمکه نگهم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور داره. محکم خوردم بهش و به
خاطر زیادبودن سرعتم هر دو تعادلمون رو از دست
دادیم.
داریوشنشسترویپاهاش و آروم گفت:
-مواظب باش! بذار کمکت کنم.
دستشوآورد به سمتم. با غیظ دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسوردستشو پس زدم. اون لحظهفقط به
فکر اینبودم که ازش دور بشم. قلبم بد جور
داشتتویسینهبیقراریمیکرد. به خصوص که هم نگاهش
هم لحن حرف زدنش عوض دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور شده بود.یهبار دیگهتالش
147
دانلود رمان بهشت خیس من pdf
کردمو اینبار موفق شدم بلند دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور بشم. بایدیهچیزیهم میگفتمبعد
میرفتم، پس گفتم:
-مگه کوری؟جلویپاتو نگاه کن!
رنگنگاش عوض شد. پوزخندینشست کنار لبش. دستیروی
شلوار جینرنگ روشنش کشید.دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور بلند شد و گفت:
-حاالیهچیزیهم بدهکار شدیم؟جنابعالیحواستون به دختر
خالتون بود و منو ندیدین.
باززبونمو پیداکردم و با شیطنتگفتم:
-اگه حواسم به سپیدجون هم نبود، تو رو نمیدیدم. چون پیش
چشمم خیلیریزی.
برخالف تصورم اینبار عصبانینشد دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور و فقط نگام کرد.یهنگاه
عاقل اندر سفیه. گفتم:
-چیهکم آوردی؟
-من جلویهیچکس کم نمیارم.
-پس چرا حرف نمیزنی؟
-اینحرفایپر از توهینترو بایدبذارم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور به پایسن و سالت.نمی
خوام دوباره از کوره در برم و حرکت ناشایستی
بکنمکه بعد مجبور بشم سرگردون خیابونابشم و خودمو سرزنش
بکنم.
148
تقاص
بعداز اینحرف مقابل چشمایبهت دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور زده من پوزخندیهم چاشنی
حرفاش کرد و با قدمایآروم از کنارم گذشت و دور
شد. دستاشو فرو کرده بود تویجیبشلوارش و سرشو همانداخته
بود زیر. انقدر به رفتنش خیرهموندم که تویپیچ
ازدیدمخارج شد. دوباره دلم تو سینهداشت میلرزید. صدای
سپیدهمنو به خودم آورد و تازهیادماومد دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور سپیدههم
اینجا بوده و حرفایما رو شنیده.
-منظورش چیبود؟
بغضیکه داشت حنجرم رو زخم میکرد دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور رو فرو دادم و گفتم:
-نمیدونم.
سپیدهبدون اینکه دیگهچیزیبگه دستشو انداخت دور شونم. دو
تایینشستیمروینیمکتیکه همون دور و بر
بود. نگاه بعضیابهمون هنوزم پر از شیطنتو خنده بود. بی
حوصله گفتم:
-سپیدهبریمتو اتاق.
سپیدههم سرشو تکون داد. خدا رو شکر دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور که درکش باال بود و می
دونست من تویچه برزخیافتادم و دست و پا می
زنم. همینکه رفتیمتویاتاق اتفادم رویتختم و مالفه رو تا روی
سرم کشیدمباال. حوصلهیهیچکس و هیچیرو
149
تقاص
نداشتم. تازه سر شب بود اما من دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور میخواستم بخوابم. هر چند که
خوابم به چشمم نمیاومد و مدام به جمله داریوش
فکرمیکردم. حرفش به دلم نشسته بود و چون به اینجمله که
میگفت«هر آنچه از دل بر آیدالجرم بر دل نشیند»
اعتقادداشتم پیشخودم فکر میکردم کهیعنیحرفش از ته دل
بوده و واقعا از کاریکه کرده ناراحت دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور و کالفه شده و
سربه خیابونگذاشته؟ مامان هر چیاصرار کرد که برایشام
برم رستوران قبول نکردم و خستگیاسکیتبازیرو
بهونهکردم. بهم مشکوک شده بود شدید. اینواز نگاهاش می
فهمیدم. اما االن اصال جو رو دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور براینصحیتو پرس و جو
مناسبنمیدید. پس هیچینگفت و دست از سرم برداشت. تا
صبح تویتختخواب ایندنده اون دنده میشدم. وقتی
خوبفکر میکردم میدیدمزیادهم از سیلیداریوشناراحت
نشدم. دستمو رویگونم گذاشتم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور و زمزمه کردم:
-هر چه از دوست رسد نکوست.
صبحروز بعد بابا بایهخبر خوش، تلخیاینچند روزو از بین
برد. مهران پسر عموم داشت ازدواج میکرد. هفتهی
آیندههم عقدکنونش بود. بابا ازمون دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور خواست زودتر برگردیمکه به
کارامون برسیم. بعد از اینخبر، من و سپیده
150
تقاص
تصمیمگرفتیمکه لباسامونو از دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور همون جا بخریم. با مامانا و خاله
کیمیاو طبق معمول آرمینو داریوش،راهیبازار
شدیم. رابطم با داریوشمثل قبل بود با اینتفاوت که داریوشهم
زیادسمت من نمیاومد و فقط نگام میکرد. نگاه
هاییکه خیلیبا نگاه روز اولش فرق داشتن. هر بار که باهاش
چشم تو چشم میشدم دلم میلرزیدو سریعنگامو
میدزدیدم. همهیامیدمبه اینبود دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور که اینمسافرت هر چه زودتر
تموم بشه و من دیگهداریوشرو نبینم. دیدناین
مدلیشفقط عذابم میداد. لباس خریدنمن و سپیدههم معضلی
بود! البته سپیدهًراحت تر از من دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور بود و اصوال
خریدشرو تویهمون مغازه اول انجام میداد و خیلیهم راضی
بود همیشه. برعکس من که اگه کل مغازه ها رو زیر
پانمیذاشتم هیچوقت نمیتونستم از خریدملذت ببرم. تماوم لباسا
رو از نظر میگذروندیمو رد میشدیم. سپیده
طبقمعمول خیلیزود لباسشو انتخاب کرد. پیراهنکوتاهیاسی
رنگیکه پشتش روبان بزرگیبه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور شکل پاپیونقرار
گرفتهبود و پایینروبان رویزمینمیکشیدو لباسو حسابی
فانتزیکرده بود. تقر ًیبایهدور کامل پاساژو دور زده
151
دانلود رمان بهشت خیس من بدون سانسور
بودیمولیمن اون لباسیوکه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور میخواستم پیدانکردم. وقت هم برای
سفارش لباس نداشتیم. همینطور که بیتفاوت
لباسارو نگاه میکردم، نظرم به لباس فروشیبزرگیجلب شد.
دست مامانو کشیدمو گفتم:
-اون جا نرفتیمنه؟
مامانپیشونیشوگرفت و گفت:
-واال من دیگهنمیدونم! انقدر دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور تو ما رو دنبال خودت چرخوندی
که سرمستهگرفتیم.
باهیجانگفتم:
-نه نرفتیم،ایندیگهآخریشه! قول میدمیهچیزیاز همینجا
بخرم.
بزرگیو شیکیمغازه حسابیچشممو دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور گرفته بود. همه با هم رفتیم
داخل مغازه. باد خنک کولر خستگیرو از تن
هممونخارج کرد. خاله کیمیارویصندلینزدیکدر نشست و
گفت:
-هایاینجا چه خنکه! من همینجا میشینم. شما بریندوراتون
رو بزنین.
خالهشیالهم کنارش دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور نشست و گفت:
-منم همینجا میمونم، برینشما.
152
تقاص
مغازهچند تا قسمت داشت دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور که از هم تفکیکشده بودن. بخش
لباسایشب، بخش لباسایعروس! بخش لباسای
اسپرتو بخش کت و شلوارا! همراه مامان و سپیدهرفتیمسراغ
بخش لباساینامزدیو شب. دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور فروشنده هم که دختر
خوشروییبود دنبالمون راه افتاده بود و راهنماییمونمیکرد.
داریوشو آرمینهم نبودن! حدس زدم که رفتن سراغ
کتو شلوارا! از در و دیوارمغازه لباس باال میرفت. لباسای
فوق العاده خوشگل که هر کدوم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور میتونستنیهانتخاب
عالیباشن. انتخاب برام خیلیسخت شده بود. دنبال لباسیمی
گشتم که واقعا ً تک باشه. سپیدهو مامان از مشکل
پسندیمن کالفه شده بودن و غر دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور میزدن. خستگیاز لباساییکه
انتخاب میکردن هم مشخص بود. دست روی
افتضاحترینمدال میذاشتن و میگفتن همینخوبه! بخر تا بریم!
و من بهشون چشم غره میرفتم.دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور باالخره تویکی
ازویترینالباس بلند مشکیرنگیچشمو گرفت. لباس از جنس لمه
بود ویهکم دنباله داشت. از باال تا نزدیکزانو هم
چسبوندوخته شده بود و قسمت کمر اون باز ویقشهم هفتیبود.
به مامان نشونش دادم و گفتم:
-اون چطوره؟
153
تقاص
ماماننگاهیکرد و بدون اینکه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور قشنگ حتیمدلشو ببینهگفت:
-خوبه! عالیه!
خندمگرفته بود! از فروشنده خواستم که سایزاسمال اونو برام
بیاره. لباسو که آورد رفتم تویاتاق پرو و به سختی
ولیتنهاییپوشیدمش. تن خور دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور خوشگلیداشت و کمر باریکمو
باریکتر از حد معمول نشون میداد. بیشترین
قشنگیشبه خاطر لخت بودن کمرش بود که پوست سفیدمرو
فرستاده بود به جنگ با رنگ دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور سیاهلباس! نگران بودم
مامانبهم گیربده اما مامان انقدر خسته بودکه اصال چیزینگفت
و فقط تاییدشکرد. لباس رودرآوردم و از اتاق پرو بیرونرفتم.
فروشنده لباسو ازم گرفت و رفت دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور که بپیچدش. مامان هم دنبالش راه
افتاد کهپولشوحساب کنه. نگاهیبه دور و برم انداختم و وقتی
دیدمخبریاز داریوشو آرمیننیستو میتونمیهکم از
بقیهفاصله بگیرمبدون اینکه چیزیبه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور کسیبگم، رفتم سمت
لباس عروسا. البته چراغ اون قمستخاموش بود و من
فقطاز تابلوییکه باالیقسمتش زده شده بود فهمیدماون قسمت
مخصوص لباس عروسه. ار فروشنده خواستم اگه
مشکلینداره چراغ رو برام روشن دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور کنه اونم با لبخند چراغو روشن
کرد. دختر بودم دیگه! عشق لباس عروس و این
154
تقاص
جورچیزارو داشتم! همینکه چراغ روشن شد از دیدنلباس
وسط اتاق که توییهویترینبزرگ گرد قرار داشت و
میچرخیدحیرتزده، خشک شدم! دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور باورم نمیشد! لباسه خیلی
خیلیخوشگل بود. اون قدر خوشگل که نمی
تونستمچشم ازش بردارم. ترکیبیاز دو رنگ سفیدو نقره ایبود.
درست شبیهلباس پرنسسایقصه ها! جلو رفتم و
دقیقنگاش کردم. بعضیقسمتاشیهکم پر هم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور کار شده بود و
جلوه ش رو بیشترمیکرد. قشنگیشبه پوشیده
بودنشبود! چون آستینسه ربع داشت. کاش میشد لمسش کنم.
مطمئن بودم حسابیلطیفه. انقدرمحو تماشای
لباسشده بودم که متوجه حضور کس دیگهایتو اتاق نشدم.
باصدایداریوشیهواز جا پریدمو دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور چرخیدمبه طرفش.
-لباس قشنگیه!
یهلحظه دست و پامو گم کردم ولیخیلیزود خودمو جمع و جور
کردم و با خشم ساختگیگفتم:
-نیازیبه تعریفتو نداره.
بیتوجه به زبون تلخ من همینطور دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور که خیرهبه لباس مونده بود،
قدمیجلو اومد و گفت:
-سلیقتهم عالیه.
155
تقاص
-اون هم به تو ربطینداره.
-میخوایاینلباس رو بخری؟
طوطیوار گفتم:
-بازم به تو ربطینداره.
اونمانگار واسش مهم نبود من دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور دارم چیمیگم که ادامه داد:
-ازدواج واست زوده خانمکوچولو! ولیمطمئنم که نامزدت اینو
میپسنده.
کمکم اشک داشت به چشمم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور هجوم میآورد. داشتم کم میآوردم،
برایجلوگیریاز هر اتفاقیخواستم از اتاق
بیرونبرم که راهمو سد کرد و گفت:
-چند لحظه صبر کن، باهات کار دارم.
بااعصابیخراب و صداییلرزون گفتم:
-من با تو کاریندارم.
-ولیبایدبه حرفام گوش کنی.
دیگهنمیتونستم بمونم. خواستم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور از زیردستش برم که اجازه نداد.
جلویدر رو بسته بود و هیچراه فراریهم برام
باقینذاشته بود. با حرص گفتم:
-برو اون طرف وگرنه جیغمیزنم.
156
تقاصً
واقعاهم اینکارو میکردم. چون دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور از لحاظ روانیتو حالت فوق
العاده بدیقرار گرفته بودم و فشار زیادیرو تحمل می
کردم. قبل از اینکه بتونم تهدیدموعملیکنم داریوشبا ناراحتی
تویچشمام نگاه کرد. نوعیخواهش تویچشماش
موجمیزد. انقدر معصومانه نگام کرد که نتونستم حرفیبزنمیا
عکس العملینشون بدم. انگار از دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور چشمام خوند که
آرومتر شدم، گفت:
-رزا من … من ازت معذرت میخوام. نبایداون کارو میکردم.
میدونم که نمیتونیمنو ببخشی،ولیازت میخوام
کهاینکارو بکنی.
مبهوتنگاش کردم! داشت از من دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور عذر خواهیمیکرد؟! از من؟!
کسیکه ده سال ازش کوچیکتر بود؟ اصال براش
اهمیتینداشت؟ بغضم داشت میترکید! خدایابایدیهکاریمی
کردم. بایدیهجوریوادارش میکردم بره از سر راهم
کنار. لعنتیبا خراب کردن خودش دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور همه آرزوهایمنو هم زیر
سوال برده بود. حاال جلوم وایسادهبود ننه من غریبم
بازیدر میآورد؟ تویچند ثانیهمغزم قفل کرد و قبل از اینکه
بتونم جلویزبون مزاحممو بگیرمبا بیرحمیگفتم:
-ازت متنفرم!
157
تقاص
ولیخدا شاهده که نبودم! اون دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور جمله رو گفتم که نکنه از دهنم
بیرونبپره و بگم عاشقتم! قبل از اینکه بتونم از اتاق
خارجبشم، دستمو گرفت. سکوت کرده بود، منم دیگهنمیتونستم
چیزیبگم. فقط میخواستم برم! میخواستم
برم! بعد از چند ثانیهسکوت صداشو دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور شنیدم،صداییکه انگار از
ته چاه در میاومد، گفت:
-چرا؟
وایخدایاخودت کمکم کن! اینچرا منو ول نمیکنه؟ با خشم
دستمو از دستش بیرونکشیدمو گفتم؛ چیزیرو که
خیلیوقت بود داریوشرو سردرگم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور کرده بود:
-بعد از اون همه حرفیکه در موردت شنیدمو اون کاریکه
ازت دیدم،میخوایچه احساسینسبت بهت داشته
باشم؟
باتعجب دوباره پیچیدجلوم و گفت:
-در مورد من چیشنیدی؟البد دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور مامان بهت در مورد گذشتهیمن
گفته آره؟ بهت حق میدم. همه حرفاییکه در
موردمن شنیدی،حقیقتداره. ولیمهم االنه. رزا … رزا باور
کن من تا حاال از کسیعذر خواهینکردم. ولیدر مورد
توفرق میکنه! چون از دیروزصبح دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور تا حاال آروم و قرار ندارم.
158
دانلود رمان بهشت خیس من
چه خونسرد تویچشمام دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور نگاه کرد و گفت هر چیکه
شنیدهحقیقتداره! لعنتی! زدم زیردستش که دوباره به سمتم دراز
کرده بود و غریدم:
-حاال هم میخوایمنت سرم بذاریکه اومدیعذر خواهیکنی
آقایدکتر؟
چشماشوگرد کرد و سریع دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور گفت:
-نه! نه! اصال ً اینطور که تو فکر میکنینیست. من دارم ازته
دلم عذر خواهیمیکنم.
داشتماز حرص منفجر میشدم. کم مونده بود دوباره بزنم توی
صورتش!گفتم:
-به هر حال دیگهحنات پیشمن رنگینداره، پس بیخود دور و
بر من نگرد که چیزینصیبتنمیشه.
حسکردم برایلحظه ایگذرا خشمو تو نگاش دیدمولیخیلی
زود رنگ باخت و گفت:
-چرا!یهچیزینصیبممیشه. اونمیهاحساس دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور شیرینیهکه تا حاال
تجربش نکرده بودم. سوزنده ولیشیرینمثل
عسل! در ضمن اینوهم بدون، من دور و بر تو نمیگردم که
چیزینصیبمبشه! چون رویتو هیچفکرینکردم و هیچ
وقتهم نمیکنم! فقط اومدم عذر دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور خواهیکنم، همینو بس!
159
تقاص
قبلاز اینکه بتونم چیزیبگم، از اتاق خارج شد. تحلیلرفته
تکیهدادم به دیوار،زانوهام از تو میلرزیدنو ایستادن
روبرام سخت کرده بودن. صداش دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور تو گوشم میپیچید. زیرلب
گفتم:
-بس کن داریوش! داریداغونم میکنی. مگه من چقدر توان
مقابله با تو رو دارم. توییکه پر از جذابیتی. آخه دیوونه
مگهمن به تو نگفتم نامزد دارم؟ اینچه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور حرفیهکه تو بهم می
زنی؟حس شیرینتوکجایدلم بذارم؟!
باشنیدنصدایمامان که داشت صدام میزد و دنبالم میگشت،
بغضمو فرو دادم و منم از اتاق خارج شدم.
روزبعد دیگهوقت برایگشت و گذار نداشتیمو تموم وقتمونو
صرف بستن چمدونا کردیم. ساعت دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور دو بعد از ظهر پرواز
داشتیم. ساعتیکمسئول هتل زنگ زد ویادآوریکرد که باید
به فرودگاه بریم. ایش! حاال فکر کرده نمیریمویه
شبدیگهبایدازمون پذیراییکنن! نیستبارمون رو دوششونه!
همه بار و بندیلوتویجایگاهمخصوصیکهیکیاز
پیشخدمتایهتل آورده بود گذاشتیمو دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور از اتاق رفتیمبیرون. دلم
خیلیگرفته بود، داشتیممیرفتیم! شایددیگههیچ
160
تقاص
وقتداریوشرو نمیدیدم. به جاییرسیدهبودم که دیگهنمی
دونستم اینبه نفعمهیابه ضررم! تو راه پایینرفتن از
پلهها مامان به خاله کیمیازنگ دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور زد که رفتنمونو خبر بده و باهاش
خداحافظیکنه. دلمیهگلوله پر آتیشبود. باورم
نمیشد که بایدانقدر راحت از عشق واهیمبگذرم. از اونیکه
فکر میکردم اگهیهروز پیداشکنم همهیوجودمو
خالصانهبهش تقدیممیکنم و دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور برایداشتن دل دریاییو آسمون
پاک چشاش همه چیزمومیدم. بغض دا ًیماهمدم
گلومشده بود و غم همدم چشمام. سپیدهوقتیدیدقدمام سنگینشده
و سخت دارم راه میام،کنارم اومد و آروم
گفت:
-میدونیچیهرزا؟ بایدیهاعترافیب کنم.
گیجو بیحواس گفتم:
-چه اعترافی؟
-در مورد داریوش.
حواسمجمع شد، چرخیدمبه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور سمتش و با کنجکاویویهکوچولو
نگرانیگفتم:
-چیشده؟!
لبخندیزد و گفت:
161
تقاص
-من دیگهاز داریوشبدم نمیاد.
باتعجب نگاش کردم و گفتم:
-چرا؟یعنیتو هم میخوایبریتو دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور جبهه اون؟
-درسته که اون روز نسنجیدهعمل کرد ولیمن حرفاشو توی
لباس فروشیشنیدم. خودشم پشیمونه. در ضمن
نگاهاشبا گذشته فرق کرده.
خودممبا سپیدههم عقیدهبودم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور ولیچه کاریاز دستم بر میاومد؟
من حتینمیدونستم دلیلاینکه داریوشدور
وبرم میپلکه چیه! حتییههدف مشخص هم نداشت. به چیاون
میتونستم دل خوش کنم؟ بادانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور اینوجود برای
دلداریدادن به خودمگفتم:
-گول حرفاشو نخور. اون استاد به دست آوردن دالست. به نظر
من نگاش همون نگاهه، فرقینکرده.
-چرا رزا. بیانصاف نباش! نگاه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور اون دیگهاون نگاه دریدهی
چند روز پیشنیست. مثل نگاهیهبچه بیگناه و
معصوممیمونه.
باکالفگیگفتم:
-نه به نظر من فرقینکرده. اگه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور هم کرده من که چیزیندیدم.
162
تقاص
همونلحظه، آخرایمحوطه داریوشو آرمینو خاله کیمیارو
دیدمکه منتظرمون ایستادهبودن. با دیدنشباز دلم تو
سینهتکون خورد امایکیزدم تو دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور سرش و خفش کردم.یهشلوار
سبز ارتشیپوشیدهبود با تیشرت سفید. موهاش
درستشبیهیهگندم زار بود که افتاده بود به دست باد و پریشون
شده بود. وقتیدست تویموهاش لختش می
کشیدحس میکردم دستشو صاف میکشه رویقلب من و دلم از
حال و کار میرفت! سپیدهکه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور مکثمو تویحرکت
دیددستمو کشیدو بردم اون سمت. سرمو انداخته بودم زیرکه
باهاش چشم تو چشم نشم، فقطیهسالم خشک و
خالیکردم و عقب ایستادمتا بقیه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور خداحافظیهاشونو بکنن. مامان
و خاله کیمیامثل روز اولیکه همو دیدهبودن،
دوبارهداشتن گریهمیکردن. سعیکردم نگامو بدم به اونا تا
حواسمم پرت بشه و نگاه سرکشم رد نگاه سنگین
داریوشونگیرهو بیچارمنکنه. دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور مشغول تماشایاون دو تا بودمکه
آرمینبه طرف من و سپیدهاومد و گفت:
-حاالیعنیدیگهما هیچوقت نمیتونیمهمدیگهرو ببینیم؟
داریوشسر جاش ایستادهبود، همینباعث میشد راحت تر بتونم
با آرمینصحبت کنم. با دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور غصه گفتم:
163
رمان بهشت خیس من
-دنیاکوچیکهآرمین! خدارو چه دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور دیدی؟شایدبازم همدیگهرو
مالقات کردیم.
-ولیمن به اینکه دنیاکوچیکهاعتقادیندارم. من خودمیه
کاریمیکنم که دوباره ببینمتون.
-چیکار؟
چشمکیزد و گفت:
-حاال بعدا ً میفهمی.
میخواستم بگم خیلیازت ممنون میشم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور اگه اینکار رو بکنی!
ولیبه جاش لبخندیزوریزدم و گفتم:
-خیلیخب آقا آرمین. اینچند روزه بدیخوبیهر چیاز ما
دیدینحالل کنین.
آرمینکه از لحنم خندش گرفته بود، گفت:
-به همچنین.
بعدیهکم تویصورتم خم شد و آروم گفت:
-ولیدستت درد نکنه. خوب اینداریوشرو سر دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور جاش نشوندی.
تودلم گفتم برایسر جا نشوندن اون، اول دلم رو نشوندم سر
جاش! خواستم جوابشو بدم که نگام سرکش شد و رفت
سمتداریوش،داشت با اخم نگامون میکرد. به من که نه! ولی
بد جور آرمینرو زیرنظر گرفته دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور بود! سریعنگامو
164
تقاص
دزدیدمو با خنده ایمصنوعیگفتم:
-قابلینداشت.
صدایسپیدهکنار گوشمبلند شد:
-هیرزا! گناه داره داریوش! برو باهاش دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور خداحافظیکن. من
باهاش حرف زدم اما اصال ً تو حال خودش نبود.
اینسپیدههم چه انتظاراییاز من داشت! خواستم مخالفت کنم که
دستشو گذاشت رو کمرم و بایهحرکت هلم داد
جلوکه باعث شد تا نصفه راهو پرش کنم! برگشتم عقب و چشم
غره اینثارش کردم. خندیدو شکلک دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور در آورد. آرمین
همداشت میخندید. از گوشه چشم مامان اینارو هم نگاه کردم،
اصال ً تو حال و هوایمعنویغرق بودن! ما رو نمی
دیدندیگه! برگشتم سمت داریوش،داشت نگام میکرد. نگامو که
اسیرکرد بیاختیاررفتم به سمتش. شایداین
طوریبهتر بود. دلم نمیخواست دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور حاال که ممکن بود دیگرهیچ
وقت همدیگهرو نبینیم،با خاطرهیبد از هم جدا
بشیم.
جلوشایستادم. دستمو اولیهبار محکم مشت کردم که لرزششو
قطع کنم. انقدر سفت فشارش دادم که وقتیبازش
165
تقاص
کردمچند ثانیهطول کشیدتا دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور دوباره خون برگشت تویدستم و
رنگ طبیعیگرفت. لرزشش تا حدودیمتوقف شد.
میموند لرزش صدام که اونو هم هیچجوره، هیچکاریشنمی
تونستم بکنم! سعیکردم غصمو پشت لحن شوخم
مخفیکنم. همون دست بدون دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور لرزشمو بردم سمتش و با سرخوشی
ظاهریگفتم:
-امیدوارمدیگههمدیگهرو نبینیم.
باچهره ایگرفته دستشو آورد جلو، انقدر آروم دستشو حرکت داد
که حس کردم اسلوموشنه! همینکه دستمو
گرفتتویدستشیهلحظه تکون خوردم! دستش مثلیهتیکهیخ
بود! با ناراحتیکه تو نگاه و دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور لرزش صداش مشهود
بودگفت:
-منو بخشیدی؟
نفسعمیقیکشیدمو گفتم:
-بهتره فراموشش کنیم. نمیخوام با خاطرهیبد از هم جدا بشیم.
دستآزادشو کشیدرویپیشونیش، دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور نفسشو فوت کرد و گفت:
-میخوام! ولینمیتونم فراموشش کنم. همش اون صحنه جلوی
چشمامه!
166
تقاص
سرموچرخوندم سمت مامان دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور که ببینمدر چه حاله! دوست نداشتم
حاال که حساس شده آتو دستش بدم. متاسفانه
مامانبد جور زوم کرده بود رومون. همینکه دیدنگاهش میکنم
با اخمایدر همش گفت:
-زود باش رزا. االن جا میمونیم.
سریعدستمو از دست داریوش دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور کشیدمبیرونو گفتم:
-من بایدبرم. کارینداریدکیجون؟
داریوشانگار متوجه هیچینبود، چون حاال عالوه بر مامان، خاله
کیمیاو خاله شیالهم به ما خیرهشده بودن! با همون
حالتپریشونشگفت:
-فقط ازت میخوام که از من دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور متنفر نباشی. همین!
لبخندتلخیزدم و تو دلم با پوزخند گفتم، تنفر؟ کجایکاریکه
چشمایآبیتدل من رو به اسارت کشیدن! کاش می
تونستمازت متنفر باشم.
وقتیدیدممنتظر جوابه، از دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور طرفیمامان داشت میاومد به
سمتون، سر سریگفتم:
-سعیخودمو میکنم. خداحافظ.
-رز …
167
تقاص
بیاراده وایسادم. آرمینهم رفت دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور سمت مامان که نگهش داره تا
داریوشبتونه ادامهیحرفاشو بزنه! غمیکه تو
صداشبود بدنمو به لرزه میانداخت:
-بله؟
آهیکشیدو گفت:
-خوش به حالش!
-کی؟
-همونیکه تونسته صاحب دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور چشمات بشه!
اینبار دیگهواقعا ً مونده بودم که چه جوابیًبهش بدم. اصالچه
جوابیداشتم به دل پریشونخودم بدم؟ با صدایی
لرزوندوباره گفت:
-شانس در خونشو زده! بد دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور رقمه هم زده!
ازرفتارایمتناقض داریوشکالفه بودم، پوزخندیزدم و گفتم:
-نه به حرکت اون روزت، نه به حرفایاالنت!
-من متغیرنیستمرزا، ولیمیدونی… دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور بذار بهتیهاعترافی
کنم. پریروزکه به تو سیلیزدم، دق ًیقاهمون لحظه که
دستمرویصورتت نشست، قلبم گرفت. نمیدونم چرا؟ ولیدردی
که تویقلبم بود، خیلی دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور بیشتراز درد سیلیتو
168
دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور رایگان
بود. وقتیجواب سیلیمنو دادیدردم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور بهتر شد ولیهنوزم تا وقتی
که منو نبخشیدیباقیمیمونه! اون درد که مثل
یهبار سنگینرویقلبمه منو آزار میده. حاال دیگهبرو. نمی
خوام خاله شکیالناراحت بشه. میدونم که زیاداز دیدن
منکنار تو خوشحال نمیشه. نمیدونم دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور چرا همهیهجور بدیبه
من نگاه میکنن. همه به کنار تو … درد نفرت تو برام
ازهر چیزیسنگینتره.
موندهبودم چیجوابشو بدم که دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور بازوم به شدت کشیدهشد و مامانبا
غیظکنار گوشم گفت:
-مگه نمیگم دیره؟!ً
اصالنفهمیدهبودم مامان کیاز دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور دست آرمیندر رفته! داریوش
پلکاشویهبار به نشونهیخداحافظیباز و بسته کرد و
مننگامو ازش گرفتم. میخواستم از اون حرفاش که وجودمو به
لرزه میانداخت فرار کنم. من دیگهطاقت استقامت
جلویغم چشمایداریوشونداشتم. دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور خداحافظیبا بقیهخیلیسر
سریانجام شد و راهیفرودگاه شدیم. تو راه مامان
خونخونشو میخورد. هیمیخواست باهام حرف بزنه، هی
جلویسپیدهو خاله شیالمراعات دانلود رمان بهشت خیس من pdf بدون سانسور میکرد.
نظرات