سایت بازی انفجار تک بت بدون فیلتر ماه بت بابا بت آریان بت ozabet بری بت ناسا بت مل بت بدون فیلتر برنامه مگاپاری وان ایکس بت بدون فیلتر وین نود

بت 120: بدون فیلتر، آدرس اصلی، و اپلیکیشن – کلیک کنید!

برای ورود به بت 120 کلیک کنید

درگاه پرداخت مستقیم | واریز جوایز در کمتر از ۲۴ ساعت

تا ۳۰۰ % شارژ هدیه

ورود به سایت
120
اکتبر 31, 2023

دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور

دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور

دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور

دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور | دانلود رایگان رمان اوف چه تنگه فرمت pdf بدون سانسور | دانلود رمان اوف چه تنگه با لینک مستقیم pdf بدون سانسور

رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور

داد،ولیبه هر حال نامزدیما خیلیطوالنیشده بود و من باید
یهکاریمیکردم.یهروز تصمیمخودم دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور رو گرفتم،
عزممرو جزم کردم و وارد اتاق آقا جون شدم و دقیقامثل همون
سه سال پیشاونو در حال قرآن خوندن دیدم.
جلوشرویزمیننشستم و دستم دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور رو رویآیههایقرآن گذاشتم و
با بغض گفتم:
-به همینآیهها قسم اگه منو نبخشید،خودمو میکشم.
آقاجون جوابمو نداد. شروع کرد از حفظ بقیهآیهها رو خوندن.
دوبارهگفتم:
-شما که نمیخوایناز طرف دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور منیهلکه ننگ دیگههم روی
زندگیتونبه وجود بیاد؟
آقاجون باالخره سکوتشو شکست و گفت:
-پاشو از اتاق من برو بیرون.
همینکهباهام حرف زده بود خودش خیلیارزش داشت. از شوق
اشکام جاریشدن و گفتم:
-نمیرم! تا منو نبخشیناز جام جم  دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور نمیخورم.
آقاجون که پیدابودیخشآب شده و دیگهمثل قبل کینهایاز من
نداره، قرآنش رو بوسیدرویرحل گذاشت و
گفت:
234
تقاص
-به نظر خودت کاریکه دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور کردیقابل بخشش بود؟
دوزانویهکم بهش نزدیکشدم و با عجز گفتم:
-میدونم بابا. من نبایدعقد رو به هم میزدم، ولیبه خدا نمی
تونستم در کنار خسرو خوشبخت بشم. اول فکر می
کردمکه بعد ازیهمدت عاشقش دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور میشم ولینشدم. تازه بدتر ازش
متنفر میشدم. بابا من اگه اون روز بله رو می
گفتم،بدون شک بدبخت میشدم.
-خسرو تو رو دوست داشت خیلیهم زیاد. تو میدونیکه چه به
روز اون آوردی؟تویبیستو چهار دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور سالگیموهاش
ازدست تو سفیدشده. اون دیگهنمیخواست هیچوقت ازدواج
کنه. نمیدونیچقدر باهاش حرف زدم و از توی
چشمسفیدبیآبرو بد گفتم، تا راضیبه ازدواج با کیمیاشد.
باالخرهیهروزیآه اون جوون دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور میگیردت. بد کردی
شکیالخیلیبد کردی.
هقهق کردم و گفتم:
-بابا میدونم بد کردم ولینه دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور اینکه فکر کنینوقتیمیگم
ازدواج من با خسرو برام بدبختیمیاره،به خاطر اینهکه
خسروعیبو ایرادیداره. نه! به خاطر خودم بود بابا. من نمی
تونستم اونو خوشبخت کنم.دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور با اینازدواج هم من
235
تقاص
بدبختمیشدم هم اون. بابادانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور اونم خوشبخت نمیشد، چون من در
برابرشیهکوهیخبودم. ولیبا اینحال اگه شما
بخوایدمیرم به دست و پاش میافتم و ازش میخوام منو
ببخشه. فقط اگهشما بخواید. بابا ببینمن با اینکه عاشق
فرهادمحاضر نیستمبدون رضایتشما دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور پا به خونش بذارم. به خدا
خیلیدوستون دارم!
آقاجون هم مثل من چشماش بارونیشد، گوشه چشمشو چلوند و
گفت:
-من خیلیوقته که تو رو بخشیدم. دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور کیهکه نتونه اوالد خودشو
ببخشه؟ من خودم از خسرو حاللیتطلبیدم. اون
همونسالیکه با کیمیاازدواج کرد، برایهمیشهرفت اصفهان!
چون دیگهنمیتونست تویاینشهر زندگیکنه.
باناراحتیگفتم:
-وای! پس من دیگهنمیتونم دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور کیمیارو ببینم؟چقدر بد!
باشنیدناینخبر ناراحتتر از قبل و سوزناک تر اشک می
ریختم. آقا جون بعد از سه سال آغوش خودشو به روم باز
کردو من تویبغلش خزیدمو آقا جون با من آشتیکرد.یههفته
بعد خونوادهیفرهاد برایاجازه دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور بردن عروسشون به
236
تقاص
خونهما اومدن و من و فرهاد دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور به دنبال مراسم با شکوهیبه خونه
خودمون رفتیم. سال اول زندگیمبا فرهاد باردار شدم
ولیبه سه ماه نکشیدهبچه سقط شد. اینقضیهخیلیتو روحیماثر
منفیگذاشت ولیبه کمک فرهاد سعیکردم
دوبارهخودم رو پیداکنم. شش دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور ماه بعد دوباره باردار شدم ولیبچه
دومم هم تویشش ماهگیسقط شد. دیگهکارم به
جنونکشیدهبود. همش میگفتم اینااز نفرینایخسروئه. دل
شکسته خسرو باعث ایناتفاق دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور شد. فرهاد که آب
شدنمنو به چشم میدیددیگهازم بچه نخواست ولیدر عوض
کلیتقویتمکرد. سه سال بعد دوباره باردار شدم.
همینکه فهمیدمباردارم رفتم مشهد دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور و از خود آقا بچمو خواستم.
اون جا نذر کردم اگهسالم به دنیااومد و پسر شد
اسمشوبذارم رضا. با شفاعت آقا بود که خدا رضا رو به ما داد.
رضا چشم و چراغ خونمون شده بود و من براش می
مردم. فکر میکردم خسرو فراموشم کرده که خدا هم منو بخشیده
و رضا رو بهم هدیهداده. رضا دو ساله بود که پدر و
مادرفرهاد تو سانحه ایکشته دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور شدن و داغشون به دل ما موند.
فرهاد ضربه خیلیبزرگیخورد و کمیطول کشیدتا
237

دانلود رمان اوف چه تنگه pdf

مثلسابقش شد. با به دنیااومدن دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور تو فرهاد دوباره مثل اولش شد.
چون عاشق دختر بود. درست مثل پدر و مادر من.
میونحرف مامان رفتم و گفتم:
-پس آقا جون و خانم جون چطورفوت شدن؟
-اونا هم اول خانم جونیهشب که خوابیددیگهبیدارنشد و به
فاصله سه ماه بابام که عاشق دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور مامان بود، فوت کرد.
اینهم ضربه بزرگیبرایمن بود ولیبا وجود تو و رضا و
فرهاد اینغم کم کم برام کم رنگ شد.
-مامان نگفتیکه خاله شیالچیشد؟ شما عقدو به هم زدین. اونا
چیکار کردن؟
-وقتیایناتفاق افتاد، دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور خونواده پیمانزود پس کشیدنولیپیمان
سفت سر جاش ایستادو چند روز بعد شیالرو برد
یهمحضر و عقد کردن. ولیعروسیاونا هم همزمان با عروسی
ما برگزار شد. بعد از عروسیهم متاسفانه پیمان
مشکلداشت و بچه دار نمیشدن. انگار بخت ما دو تا خواهر باید
ع ًینامثل هم میشد. مشهددانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور که رفتم شیالهم باهام
اومدو من حاجت خودم و اون شفایپیمانرو از آقا گرفتیم. وقتی
برگشتیمشیالهم باردار شد ، برایهمینمبچه
هامونتقر ًیباهم سنن، سام فقط دو سه دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور ماه از رضا کوچیکتره.
238
تقاص
ولوشدم رویکاناپه، سرمو دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور گذاشتم رویپاهایمامان و پاهامو
رویهم آویزونکردم و گفتم:
-وایمامان چه داستانیداشتینشما! بابا هم برایخودشیهپا
فرهاد کوه کن بوده ها! ولیمن شانس ندارم. نه
تونستمبابا بزرگ و مادر بزرگ دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور پدریرو ببینمو نه تونستم بابا
بزرگ و مادر بزرگ مادریرو ببینم.
مامانمشغول نوازش موهام شد و گفت:
-عزیزمقسمت نبود که تو دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور اینچهار تا فرشته رو ببینی.
بعدخم شد و گونمو بوسیدو گفت:
-درسته که خدا چهار تا فرشته رو ازمون گرفت، ولیدر
عوضشیهدونه فرشته بهمون داده که جایهر چهار نفر رو
گرفته.
باشیطنتگفتم:
-ا؟ من که بد بودم و تخس دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور و شیطونو بچه و لوس؟ چیشد حاال
شدم فرشته؟
مامانخندیدو خواست جوابمو بده که تلفن اتاق زنگ زد. سرمو
از رویپایمامان برداشتم تا بتونه گوشیرو جواب
بده. مامان هم بلند شد رفت سمت تلفن و زیرلبیگفت:
-خدا کنه باز کیمیانباشه!
239
تقاص
چشماموگرد کردم و اومدمیهچیزیبگم دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور که گوشیوبرداشت و
حرف من تو هوا موند. از طرز حال و احوالش فهمیدم
خودخاله کیمیاست. بعد از سالم و احوالپرسیگفت:
-چقدر حالل زاده ای! همیناالن دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور با رزا ذکر خیرتبود.
باخودم فکر کردم ذکر خیرکیبود؟ خاله کیمیا؟! خوبه همیناالن
داشت میگفت کاش اون نباشه ها! مامان آب زیر
کاهموذی! از فکر خودم خندم دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور گرفت و به بقیهمکالمه مامان گوش
دادم:
-قربونت برم. جدیمیگی؟خیلیخوشحالم! ببینمهنوز که بهش
نگفتیرزا سرش کاله گذاشته؟
…-
-خوب کردی. حاال چیشده دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسوریادیاز ما کردی؟
…-
-کیمیاجان، گفتم که! ما تازه از مسافرت برگشتیم،دوباره هوس
مسافرت کردی؟
…-
-پس کار آرمینه! خب چندان دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور فرقیهم نداره! اصل اینهکه تازهدو
سه هفته س از کیشبرگشتیم،نمیتونم باز فرهاد
روتنها بذارم.
240
تقاص
…-
-ا کیمیا! الو؟ الو؟
باخودم گفتم خاله کیمیاقطع کرده. حسابیهم کنجکاو بودم ببینم
اینمسافرت چیه! رفتم طرف مامان که وقتیقطع
کردسواالمو رگبار کنم طرفش دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور کهیهوصاف نشست و گفت:
-سالم آرمینجان. خوبیشما؟
…-
-لطف داریسالم میرسونن خاله. همه خوبن.
…-
-آخه پسرم من دیروزبه خود دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور کیمیاهم گفتم، ما تازه از سفر
برگشتیم. مسافرت هم هر تابستونیکیکافیه! دلیل
نداره.
…-
-چطور؟ نه شاغل نیستم.
…-
-نه بابا از اون نظر مشکلیندارم.
نمیدونم آرمینچیداشت میگفت دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور که مامان ساکت شده بود! شش
چشمیرفته بودم تو نخ مامان. قیافشدر هم
241

بیشتر بخوانید  اپلیکیشن تخته نرد برای آیفون

دانلود رمان اوف چه تنگه بدون سانسور

شدهبود. کامال عکس العمالش دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور رو میشناختم. االن رفته بود توی
یهحالت رودرواسی. میدونستم االن دیگهنمی
تونهمخالفت کنه! همینمشد، چون وقتیسکوتشو شکست گفت:
-خیلیخب باشه. من با شیالحرف میزنم، ببینمچیمیگه.
…-
-باشه خبرشو بهتون تا شب میدم.
…-
-نهپسرم کاریندارم سالم برسون.
…-
-به سالمت.
بعداز اینحرف گوشیرو گذاشت و دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور به نقطه اینامعلوم خیره
شد. پیدابود که مشغول فکر کردنه. دیگهنتونستم
ساکتبمونم، داشتم میترکیدماز فضولی،پس اولینحدسمو به
زبون آوردم و گفتم:
-آرمینبود مامان؟
-آره.
-چیشده؟
مامانکه از فکر بیروناومده بود، دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور نگام کرد و گفت:
-زنگ زده بود بگه بریمشمال.
242
تقاص
حدسمیزدم اما بازم خیلیخوشحال دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور شدم و با هیجانگفتم:
-آخ جون! میریممامان؟
ولییهویادداریوشافتادم و بادم خالیشد. ولو شدم رویکاناپه
دوباره و با پام ضرب گرفتم رویزمین. مامان بی
توجهبه حال من گفت:
-نمیدونم بایداز شیالبپرسم. دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور راستیدیروزکه کیمیازنگ زده
بود، میدونیچیمیگفت؟
آبدهنمو قورت دادم و گفتم:
-چیمیگفت؟
-میگفت ازتون تشکر کنم. میگفت نمیدونم رزا و سپیدهبا
داریوشچیکار کردن که انقدر سر به راه شده. دیگه
ازسر کارمستقیممیادخونه و  دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور خیلیبیشتربه من توجه داره.دیگه
هم موبایلشدم به ساعت زنگ نمیزنه. خالصه
میگفت که خیلیعوض شده! اولش هم نمیدونسته شماها کاری
کردین،از آرمیندلیلشوپرسیدهاونم گفت تاثیر
دخترایدوستاتونه.
ضربانقلبمو حتیاز رویلباسم دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور حسمیکردم. دلم میخواست
بپرم مامانو دو تا ماچ آبدار کنم. چقدر از شنیدناین
243
تقاص
خبرخوشحال شدم. داریوشداشت دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور عوض میشد! مگه همینونمی
خواستم؟! امایهویادگذشته ها افتادم. مامان،
سفرهیعقد، خسرو! مگه میشه؟! من و داریوش؟! محاله! نه
بابایاون میذاره نه مامان بابایمن. دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور رفته بودم تو فکر
کهصدایمامان از جا پروندم:
-هنوزم نمیخوایحرف بزنی؟
باتعجب نگاش کردم و گفتم:
-چه حرفی؟
-راجع به داریوش. مگه همون تابلوت نیست؟! همونیکه خیلی
دوستش داشتی؟وقتیدیدیش دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسورعکس العمالت رو زیر
نظرداشتم. همچینخیلیهم جا نخوردی! در حالیکه من حس می
کردم همون جا ورجه وورجه میکنیو با انگشتت
داریوشرو نشونم میدیو میگیمامان دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور اینهمون نقاشیمنه
ها! اما انگار نه انگار.
لبگزیدمو آب دهنمو قورت دادم. مامان نشست کنارم، دست
گذاشت زیرچونمو گفت:
-حرف نمیزنیرزایمن؟
داشتمکم کم بغض میکردم. آب دهنمو دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور چند بار قورت دادم و گفتم:
-چون شب قبلش دیدهبودیمش،تو پیست!
244
تقاص
مامانبا چشمایگرد شده گفت:
-راست میگی؟!
-اوهوم.
-خب؟!
-هیچیدیگه.یهمشکلیبرامون دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور پیشاومد،یعنیچیزه…
میترسیدمراستشو به مامان بگم، پس گفتم:
-سپیدهخورد زمین. اوناکمکمون کردن. اون جا بود که دیدمش.
اما خب وقتیفهمیدمپسر خاله کیمیاستو خاله
کیمیاهم انقدر ازش بد گفت دیگهازش دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور دوریکردم. دیدیکه الکی
هم بهش گفتم نامزد دارم.
مامانبیمقدمه گفت:
-رزا حست نسبت بهش چیه؟!
باچشمایگرد شده به مامان خیرهشدم. سابقه نداشت در این
موارد با هم حرفیبزنیم. وقتینگاه منو دیدگفت:
-همهیمادر دخترا در مورد اینجور دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور چیزابا هم حرف می
زنن.
-خب … خب حسی… ندارم. میدونیکه من کال زیادبا پسرا
جور نیستم. فقط با سام و رضا، همین! داریوشهمیکی
…یکیهمثل بقیه.
245

بیشتر بخوانید  معتبر ترین سایت شرط بندی جت بت

دانلود رمان اوف چه تنگه

مامانیهکم موشکافانه نگام کرد دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور و من سعیکردم کلیخودمو
خونسرد نشون بدم. آهیکشیداز جا بلند شد و گفت:
-امیدوارمهمینطور باشه. دوست ندارم اگه قرار شد باز
باهاشون همسفر بشیمنگرانت باشم.
رفتسمت تلفن و گفت:
-حاال چرا کیمیامیگه عوضش دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور کردین؟! چیکار کردین؟!
دستاموتو هم پیچوندمو عصبیگفتم:
-نمیدونم! البد کم محلی.
مامانبازم آهیکشیدو زیرلب زمزمه کرد:
-نمیخوام تو طعمه باشیرز؛ نمیخوام!
خودموزدم به نشنیدن. چرا که نه؟! دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور شایدممن واقعا ً طعمه شده
بودم برایخونوادهیآریانسب! برایانتقامیهزخم
کهنه!
خالهشیالحاضر نشد باهامون بیاددر عوضش سپیدهرو فرستاد
خونمون که باهامون بیاد. مامان با بابا هم مشورت
کردو وقتیبابا مطمئن شد خبریاز دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور خسرو شوهر خاله کیمیا
نیستباالخره رضایتبه رفتنمون داد. به خصوص که
رضاو سام هم دوباره رفته بودن شمال! ایندختره حسابیرضا
رو از راه به در کرده بود که هنوز نیومدهدوباره هوایی
246
تقاص
شدهبود! مامان با خاله کیمیاتماس دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور گرفت و خبر رفتنمون رو داد.
قرار بر اینشد که صبح روز بعد اول جاده چالوس
منتظرشونباشیم. صبح با صدایمامان و تکونایدست سپیدهکه
شبش اومده بود خونمون مونده بود، با رخوت از جا
بلندشدم. ساعت پنج بود. سپیده دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسورحسابیسرحال بود و معلوم نبود
از کیبیدارشده که آماده س! ولیمن حسابی
استرسداشتم و باز دلشوره افتاده بود به جونم. از تصور دوباره
دیدنداریوشدست و پامیخمیزد. دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور همراه سپیده
سرمیزصبحونه حاضر شدیمو به زور مامان صبحونمون رو
خوردیم. بابا هم برایبدرقه ما بیدارشده بود. دلم برایبابا
میسوخت. اصال ً فرصت مسافرت دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور پیدانکرده بود. با سپیدهداشتیم
آماده میشدیمکه سر مامان از در اتاق تو اومد و
گفت:
-بچه ها لباس مجلسیهم بردارین.
همزمانبا هم گفتیم:
-چرا؟!
-کیمیادیشبگفت عروسیپسریکیاز  دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور دوستایمشترکمونه.
ساکن شمالن، بردارینمحض احتیاط.
سپیدهسرشو گرفت و گفت:
247
تقاص
-من که لباس ندارم!
رفتمسر کمد لباسام و گفتم:
-چرا اتفاقا داری! عروسیمهران دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور رویادترفته؟! بعدش که
اومدیمخونمون لباست رو اینجا جا گذاشتی!
سپیدههیجانزده از جا پریدو گفت:
-ا آره! راست میگی. پس برام برش دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور دار. خودت چیمیپوشی؟
-منم همون لباس اون شبو بر میدارم، مشکیه.
سپیدهچشمکیزد و گفت:
-کثافت! میخوایاز داریوشدلبریکنی!
رفتمسر کمد و با خنده ایموذیانهفقط گفتم:
-خفه شو!
بعداز برداشتن لباسا و جا دادنشون تویساکامون، وسایلمونرو
برداشتیمو زدیماز خونه بیرون. مامان و بابا کنار
ماشینبابا منتظرمون ایستادهبودن. دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور نگرانیرو تو عمق چشمای
بابا احساس میکردم. گونشو بوسیدمو خودمو تو
بغلشجا کردم، اونم الله گوشمو بوسیدو گفت:
-دخترعزیزم! هم مواظب خودت باش، هم مامان و دختر خالت!
-چشم بابایی! شمام همینطور.
248

رمان اوف چه تنگه pdf

بابابرایراحتیبیشترمونسوییچبنزشو دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور به مامان داد و خودش
سوییچاتومبیلمامانو برداشت. همراه سپیدهبا
خوشحالیو ذوق تویماشینپریدیم. من جلو نشستم و سپیدهعقب.
چند لحظه بعد مامان هم سوار دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور شد و پشت
فرموننشست. بابا سرش رو از شیشهداخل کرد و آخرینتوصیه
ها رو هم بهمون کرد. وقتیباالخره دل کند و با
خداحافظیبرامون دستیتکون داد، مامان در جوابش بوقیزد و
راه افتاد. تا کلیوقت بعد از اینکه دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور از خونه خارج
شدیمبه پشت سرم نگاه میکردم و برایبابایمهربونم دست
تکون میدادم. انگار تازه بابا رو شناخته بودم و هزار
برابربیشتراز قبل عاشقش شده بودم.ً
دقیقاساعت هشت بود که به محل قرارمون رسیدیم. اونا هنوز
نیومدهبودن برایهمینهمیهجایمناسب دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور ماشینرو
پارککردیمو منتظرشون نشستیم. سرمو به ضبط ماشینو
کاستاش گرم کرده بودم که سرم گرم بشه و گذر زمان و
استرسشدیدمازیادمبره. نسیمخنکیکه از شیشهباز به داخل
میاومد روحمو نوازش میکرد. هممون تویخلسه
وسکوت فرو رفته بودیم. خودم دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور سکوت رو شکستم و با لوس
بازیگفتم:
249
تقاص
-مامانی!الهیمن پیشمرگ چشمایخوشگلت بشم. میذاری
من تویجاده پشت فرمون دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور بشینم؟
مامانسعیکرد لبخندشو قورت بده و گفت:
-سعینکن با زبون چرب و نرمت منو گول بزنی. نمیشه
عزیزماینجا جاده س شما هم تازه گواهینامهگرفتی.
باناراحتیگفتم:
-شما که میدونیمن رانندگیم دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور حرف نداره. تو رو خدا بذار، قول
میدم آروم برم.
سپیدههم به طرفداریاز من گفت:
-راست میگه خاله. منم هواشو دارم که تند نره. بذاریندیگه.
مامانبا اخم گفت:
-من میگم نره شما میگینبدوش؟ دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور جاده چالوس خطرناکه!ً
کامالمشخص بود که مامان نرم شده و بایهکم اصرار دیگهمی
تونم راضیشکنم. برایهمینگفتم:
-تو رو جون من مامان. به خدا حواسم هست که مشکلیپیشنیاد.
بار اولم که نیسترضا و بابا هم همیشهماشینوتو
جادهبهم میدن.
مامانلباشو جمع کرد و گفت:
-چیبگم من به تو دختر خیرهسر دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور چشم سفید!؟
250
تقاص
باشادیاز گردنش آویزونشدم و محکم بوسیدمشو گفتم:
-قربون مامان خوشگل خودم برم من الهی.
هنوزمامان چیزینگفته بود که دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور از صدایبوقیمامانو ول کردمو
هر سه به عقب برگشتیم. از شیشهعقب به خوبیمی
شدBMWمشکیرنگیکه پشت ماشینایستادهبود رو دیدو
چون سقفش کروکیبود سرنشیناشهم مشخص
بودن! مامان با خونسردی دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور گفت:
-ا اومدن!
اینوگفت و رفت پایینولیمن و سپیدهخشک شده بودیمسر
جامون. همیشهآرزو داشتمیههمچینماشینیداشته
باشمولیاینمدلBMWرو تا حاال تویایرانندیدهبودم. حدس
زدم از جایدیگهایسفارش داده دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور باشه. خود
داریوشپشت فرمون دیوونهکننده شده بود. موهایلختش به دست
باد حسابیپریشونشده بود و داشت جواب
احوالپرسیمامان رو میداد اما نگاهش هیتویماشینما چرخ
میخورد. عوضیمحشر شده بود! وقتیبه دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور رسم ادب
برایمامان از ماشینپیادهشد تونستم درست تیپشوببینم. تیشرت
سبز رنگ تیرهایپوشیدهبود با شلوار جین
251
تقاص
خاکیرنگ. با دیدنشدوباره آهم بلند دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور شد. تو همون نگاه اول حس
کردم رنگ پریدهتر شده ویهکم هم الغرتر شده.
آرمینمپیادهشده بود و گرم صحبت با مامان بود. صدایسپیدهمنو
از حال و هوایخودم خارج کرد:
-بریمپایینزشته!
بهدنبال اینحرف خودش پیادهشد دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور و منم ناچارا ً با دست لرزون
در ماشینرو باز کردم و رفتم پایین. خاله کیمیااومده
بودجلو و داشت سپیدهرو میبوسید،آرمینهم چشم دوخته بود
به سپیده. نگامو چرخوندم سمت مامان و داریوش،
هردو خیرهبودن به من. ناچارا ً دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور سریبرایداریوشتکون دادم و
بعدش رفتم سمت خاله کیمیاکه از بوسیدنسپیده
فارغشده بود. با محبت گونمو بوسیدو گفت:
-عزیزم،هر روز قشنگ تر از دیروز!
آرمیناز پشت سر گفت:
-دینگدینگ! صاایران!
همهخندیدیم. آرمینیهقدم دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور بهم نزدیکشد و آروم گفت:
-دیدیدوباره همو دیدیم؟
پشتچشمیبراش نازک کردم و گفتم:
-هیچیتویایندنیایکوچیکعجیبنیست.
252

بیشتر بخوانید  کانال تلگرام بت 365

رمان اوف چه تنگه

آرمیناخم ظریفیکرد و گفت:
-بازم که میگیدنیاکوچیکه!
باالخرهداریوشاومد جلو. کنار دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور آرمینایستادو در حالیکه چشم
از چشمام بر نمیداشت گفت:
-سهم من از تو فقطیهسر تکون دادن بود؟
آرمینچشم غره ایبه داریوشرفت دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور و من مثل همیشهبا زبون تند
و تیزمگفتم:
-همونم زیادیتبود!
نمیدونستم تغییراتداریوشدر دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور چه حد بوده! هنوز نمیتونستم
بهش اعتماد کنم، قیافهداریوشکدر شد و خواست
چیزیبگه که آرمینپیشدستیکرد و گفت:
-رزا، خودتون سه نفرید؟!
یهنگاه به ماشینکه زیرنور دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور خورشیدبرق میزد انداختم. دوباره
چرخیدمبه طرفشون و گفتم:
-آره خب! مگه بایدکس دیگهایهم باشه؟!
داریوشپوزخند عجیبیزد که انگار توش پر از نفرت بود و
گفت:
-آره خب! مثال ً نامزدت!
اوف ً! اصالیادنامزد بازیمنبودم! دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور بیاختیارگفتم:
253
تقاص
-تو چه گیریدادیبه رضا!
اسمرضایکدفعه از دهنم در رفت و پشیمونشدم. لبخند
زهرآگینیزد و گفت:
-پس اسمش رضاست!
نگامکشیدهشد سمت مامان. حسابی دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسورمشغول گفتگو با خاله کیمیا
بودن. راه افتادم سمت ماشینو با بدخلقیگفتم:
-لطف کن انقدر سر به سر من نذار!
امااز رونرفت و با لحن پر تمسخریگفت:
-اینبار چرا نیومده؟چطور دلش میاد…
باغیظحرفشو قطع کردم و گفتم:
-رضا زودتر رفته شمال.یهخرده دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور حوصله کنی،میبینیش.ً
واقعاهم همینطور بود. چون طبق قراریکه دیشبمامان و
رضا گذاشته بودن قرار بودیهسر بریمویالیخودمون
کهرضا و دوستاش اون جا بودن، بعد بریمویالیداریوشاینا.
ابرویچپشو باال انداخت و گفت:
-جدی؟خیلیدوست دارم  دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور ببینمش.
حرفوشباور نکردم. چونیهجوریجملشو گفت که حس کردم
اصال ً چشم نداره رضا رو ببینه.
برایاینکه حرفو عوض دانلود رمان اوف چه تنگه pdf بدون سانسور کنم گفتم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *