سایت بازی انفجار تک بت بدون فیلتر ماه بت بابا بت آریان بت ozabet بری بت ناسا بت مل بت بدون فیلتر برنامه مگاپاری وان ایکس بت بدون فیلتر وین نود

بت 120: بدون فیلتر، آدرس اصلی، و اپلیکیشن – کلیک کنید!

برای ورود به بت 120 کلیک کنید

درگاه پرداخت مستقیم | واریز جوایز در کمتر از ۲۴ ساعت

تا ۳۰۰ % شارژ هدیه

ورود به سایت
120
اکتبر 31, 2023

دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور

دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور

دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور

دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور | دانلود رایگان رمان خدمتکار کوچولوی من با فرمت pdf بدون سانسور | دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf  برای اندروید بدون سانسور

رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور

امان از اینغرور تو! در ضمن نمیخوام دیگهببینمکه داری
گریهمیکنی!
یهویادجریانگریهو سیلیو دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور ایناافتادم و گفتم:
-گریهکردن من چه ربطیبه تو داره که تازه به خاطرش دست
رویصمیمیتریندوستت دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور بلند میکنی؟
دوبارهبه دریاخیرهشده و گفت:
-دست خودم نیسترزا. وقتیمیبینمگریهمیکنییهچیزیاز
وجودم کم میشه!یهحسیبهم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور دست میده که
بدترینحس دنیاست. به زنده بودن خودم شک میکنم. حس می
کنم توییهقفسم و قادر به نفس کشیدنهم
نیستم. نمیدونم تونستم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور منظورم رو بهت بفهمونمیانه؟ ولیدر
هر حال هر چیکه هست خیلیبده و منو حسابی
کالفهمیکنه. پس هیچوقت گریهنکن؛ هیچوقت!
برگشتبه سمتم، نگام کرد و گفت:
-من خودمم سر از احساسم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور در نمیارم،چطور میخوایواست
توصیفشکنم آخه؟
فقطنگاش کردم. چقدر دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور خوب بود کسیاینطور عاشق آدم بشه! و
مهم تر از اون اینکه حرفاشو انقدر قشنگ بزنه.
341
تقاص
هردو داشتیمخیرهبه هم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور نگاه میکردیم. دیگهداشت کار
خطرناک میشد که گفتم:
-بهتره بریمتو. مامانت خیلی دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور نگران شده بنده خدا!
سرشوتکون داد و گفت:
-باشه بریم.
وقتیرفتیمداخل، خاله و مامان و سپیدهبا دیدنداریوشهم
خوشحال شدند و هم کلینصیحتو دعواش کردن.
خالهکیمیاکه انقدر داد کشیدحنجرش خش برداشت! ولیداریوش
در کمال خونسردیفقط میگفت:
-ببخشید! کار مهمیپیشاومد، بایدمیرفتم.
آخرسر هم برایفیصلهدادن دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور به هوارایخاله کیمیاکه داشت دیگه
از حال میرفت گفت:
-مامان جان بیخیالدیگه! اصال ً برایاینکه همه از دلخوری
در بیاین،برایهمتون قهوه دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور میارم. چطوره؟
اینوگفت و بلند شد رفت تویآشپزخونه. ناخودآگاه منم بلند شدمو
دنبالش رفتم. کسیکهحواسش به ما نبود،
مامانباز داشت شونه های دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور خاله کیمیارو میمالید! کال فکر کنم
مامان به عنوان ماساژور اومده بود سفر! هیایناز
342
تقاص
حالمیرفت مامان دلداری دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسورشمیداد. اما کال از برخوردایخاله
کیمیامیشد به عصبیبودن و اعصاب ضعیفشپی
برد. همینکه پامو گذاشتم تویآشپزخونه چرخیدبه سمتم و بالحن
بامزه ایگفت:
-برم به مامانم بگم دلیلگم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور شدن پسرت اینخانوم خانوماست که
زل میزنه تو چشمام و چشمشو به رویاحساسم
میبنده!
رفتمسر کابینتتا فنجون بردارم و گفتم:
-اتفاقا بد هم نمیشه! فقط دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور مامانت هم منو هم تو رو میندازهاز
ویالبیرون! البته قول نمیدم که مامان من هم حلق
آویزتنکنه!
خندیدو گفت:
-هم مامان من بایددلش بخواد هم مامان تو!
قهوهجوش رو از دستش گرفتم. مشغول ریختنقهوه ها توی
فنجونا شدم و گفتم:
-تا حاال کسیبهت گفته اعتماد دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور به نفست تو سقفه؟!
خمشد تویصورتم و گفت:
-آره! تو.
سینیرو برداشتم و گفتم:
343
تقاص
-اوف! چه شخصیتمهمی!
سریعسینیرو برداشتم که برم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور بیرون. وقتیمیخواستم از در
آشپزخونهخارجبشمبا لحن خنده داریگفت:
-عاشقتم دیوونهمن!
نمیتونستم منکر قندیبشم که با حرفاش تو دلم آب میشد. با
خنده گفتم:
-هیآقا، متلک میندازیوایسا دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسورجواب بگیر!
باخنده ایستادو به طرفم برگشت. گفتم:
-تو اصال ً میدونیعشقیعنیچه؟
یهتایکمون ابروهاش رو باال انداخت و گفت:
-سوال جالبیپرسیدی! االن دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور بهت میگم. بیابیرون.
همراهشاز آشپزخونه خارج شدم. مونده بودم چیمیخواد بهم
بگه که تو آشپزخونه نمیشد. میترسیدمجلوی
جمعحرفیبزنه. سینیقهوه رو رویمیزگذاشتم و به داریوش
خیرهشدم. در کمال دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسورحیرتمنیهراست رفت سمت
پیانویکنار سالن. با تعجب نگاش میکردم. رویمبل کنار سپیده
ولو شدم و سپیدهکنار گوشم گفت:
-بلده؟
شونهباالانداختم و گفتم:
344

دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf

-من چه میدونم!
نگاهکنجکاومو به آرمینانداختم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور و اون که از نگام پیبه تردیدم
برده بود، با پلک زدن تاییدشکرد. صدایزیبای
پیانوتو سالن پیچید. نگاه دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور خاله کیمیابه داریوشغرق افتخارو
لذت شد و اصالیادشرفت داشت از حال میرفت!
آهنگیکه میزد آشنا بود! بعد از لحظاتیصدایزیبایداریوش
تو سالن پیچیدو تازه فهمیدمآهنگ داستان عشق
رومیزنه. باورم  دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسورکه انقدر زیبابخونه. واقعا ً که صدای
محشریداشت:
Where do I begin
ازکجا آغاز کنم؟
To tell the story Of how great a love can be
گفتنماجراییرا کهیکعشق چقدر میتواند بزرگ باشد
The sweet love story that is older than the sea
ماجرایعاشقانه شیرینیرا که از دریاکهن سال تر است
The simple truth about the love She brings to
me
حقیقتیساده درباره عشقیکه او به میبخشد
Where do I start
345
تقاص
ازکجا آغاز کنم؟
with her first hello
بااولینسالمش
She gave a meaning To this empty world of
mine
بهدنیایخالیممعنا داد
There is never be another love
عشقدیگریدوباره نخواهد بود
Another time She came in to my life And made
the living fine
زمانیدیگراو به زندگیمآمد و زندگیرا زیباکرد
She fills my heart
اوقلبم را پر میکند!
With very special things
اوقلبم را با چیزهایخاص پر میکند
With angel songs With wild imagining
باآوازهایفرشتگان، با تصورات وحشی
She fills my soul With so much Love
اوقلبمرا با عشقیبزرگ پر میکند
346
تقاص
That every where I go I am never lonely
کههر جا میروم با دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور عشق او هیچوقت تنها نیستم
With her along. Who could be lonely
چهکسیمیتواند تنها باشد؟
I reach for her hand It’s always there
بهسویدست هایشدست دراز میکنم. او همیشهحاضر است
How long does it last
چقدرطول خواهد کشید؟
can love be measure by the hours in a day
آیامیتوان عشق را با ساعاتیکروز اندازه گرفت
I have no answers now But this much I can say
اکنونجوابیندارم ولیمیتوانم بگویمکه
I know I ll need her Till the stars. All burn away
میدانم به او نیازدارم تا دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور زمانیکه ستارگان همه خاموش شوند
And she be there
واو باقیخواهد بود.
How long does it last
چقدرطول خواهد دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور کشید؟
Can be love measure by the hours in a day
347
تقاص
آیامیتوان عشق را با ساعاتیکروز اندازه گرفت
I have no answers Now But this much I can say
اکنونجوابیندارم ولیمیتوانم بگویمکه
I know I ll need her Till the ’til the stars all burn
away
میدانم به او نیازدارم تا زمانیکه دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور ستارگان همه خاموش شوند
And She’ll be there
واو باقیخواهد بود.
خدارو شکر زبانمانقدر خوب بود که بفهمم چیخوند! بعدش هم
عاشق اینفیلمو متن آهنگش بودم. انقدر قشنگ
جوابسوالمو داد که جایهیچبحثیباقینذاشت. دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور اما بازم دلیل
نمیشد به عشقش جواب بدم. من گذشته رو پیش
رومداشتم. که شایداون ازش حتیخبر هم نداشت. شایداگهیه
روزیمیفهمیدمامان من چه به روز بابایبیچارش
آوردهازم دل میبریدو میرفت. دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور شایدهم براش مهم نبود! نمی
دونم!
شامورویتراس خوردیم. منظره دریادر حالیکه عکس ماه
رویآب افتاده بود اشتهامو زیادکرده بود. به خصوص که
348
تقاص
ناهارهم نخورده بودم! بعد از دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور خوردن شام و دسر، مامان و خاله
کیمیابه بهونه سردیهوا به داخل ویالرفتن ولیما
همونجا نشستیم. نور ماه تویدریاواقعا ً غوغا میکرد. داریوش
با صدایگرفته ایگفت:
-نظرت چیه؟
چنانمحو دریاو زیباییاو عظمتش دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور شده بودم که متوجه منظور
داریوشنشدم و با لحنیشیفتهگفتم:
-خیلیقشنگه! امشب دریانقره ایشده. واقعا ً محشره!
آهیکشیدو گفت:
-منظورم به خودم بود!
تازهمتوجه شدم و با تعجب دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور پرسیدم:
-خودت؟!
-آره. نظرت در مورد من چیه؟
چندلحظه ایمکث کردم و سپس گفتم:
-همون که بود!
چیزدیگهاینمیتونستم بهش بگم. به سمتم چرخیدو گفت:
-آخه چرا؟ من بایدچیکار کنم که تو گذشته منو فراموش کنی؟!
رزا آدم بایدتویزندگیشبخشش دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور داشته باشه. تو
349

بیشتر بخوانید  آدرس جدید سایت حضرات پویان مختاری

دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من بدون سانسور

بایدبه منیهفرصت دیگهبدی. دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور عزیزممن تویخودم پتانسیلاینو
میبینمکه تو رو خوشبخت ترینزن رویکره
زمینکنم! قسم میخورم! تو دیگهچیمیخوای؟! من حتیازت
عشق هم نمیخوام، چون … چون رزا تو رو باید
پرستید! بدون اینکه ازت انتظاریداشته باشم! دوست داشتن
وظیفهمنه و خانومیکردن دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور وظیفهتو رز من! انسان
جایزالخطاست اینوقبول نداری؟
قلبمداشت دیوونممیکرد! تا جاییکه دوست داشتم درش بیارم
پرتش کنم اون طرف! نمیذاشت عقلم تمرکز کنه و
همشدخالت بیجا میکرد. دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور گفتم:
-چرا قبول دارم.
-خب پس چیمیگی؟رز …
نفسعمیقیکشیدو گفت:
-من تصمیمموگرفتم، دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور میخوام بیامخواستگاریت!
براییهلحظه از ته دلم خوشحال شدم. ولیاینشادیزیادطول
نکشید. چون بازم گذشته جلوم سرک کشید! مثلیه
سدبلند و غیرقابل نفوذ! من و داریوشبرایهم ساخته نشده
بودیم. حاال هر چقدر هم که دیوونههم باشیم! به زور
گفتم:
350
تقاص
-جوابت از همیناالن دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور معلومه.
اخمکرد و گفت:
-چیه؟!
مشغولبازیبا انگشتام شدم و گفتم:
-منفی!
باخشم دستشو رویمیزکوبیدو گفت:
-آخهچرا؟! بابا رحم و مروت دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور هم بد چیزینیستبه خدا.
داریوشبایدمیفهمید،بایدهمه چیزرو میفهمیدتا دلیل
مخالفتایمنو هم بفهمه. اگه میخواست پس بکشه
همیناالن بهترینفرصت بود. پس گفتم:
-داریوشمگه تو قضیهبابا  دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور و مامانت و بابا مامان منو نمیدونی؟
باحیرتصافنشست و گفت:
-نه! مگه چیشده؟
خیلیخالصه براش تعریفکردم. تا جاییکه به اون مربوط بود
رو گفتم، با اینکه سخت بود ولیهمش رو گفتم. وقتی
حرفامتموم شد گفتم:
-به همینعلت، نه بابایتو دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور راضیمیشه، نه مامان و بابایمن.
بابهت هر دو دستش رو رویمیزگذاشت و گفت:
-پس اون زن مامان توئه!
351
تقاص
پلکزدم و گفتم:
-ا میدونستی؟!
پوزخندنشست گوشه لباش، زمزمه کرد:
-من از همه زندگیبابام خبر دارم! دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسورباورم نمیشه! اون زن چشم
سبزیکه بعضیوقتا بابا ازشیادمیکرد مامان توئه!
پسسرنوشت … از سر نوشت!
اینبار نوبت من بود که بهت زده نگاش کنم. هنوز پوزخند گوشه
لبش بود و نگام نمیکرد. زمزمه کرد:
-بابایمن بایهنگاه دلشو بهیهدختر دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور چشم زمردیباخت! من
مسخرش میکردم، میگفتم برو بابا ممکن نیست!
هوسبوده! همون بهتر که رفت! اما حاال … منو ببینرز.
نگاشکردم. به خودش اشاره کرد و گفت:
-من آینهجوونیایبابامم! مو نمیزنم باهاش و تو خیلیشبیه
مامانتی؛خیلی! حاضرم قسم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور بخورم که مامانت وقتی
همسنتو بوده دق ًیقاچهره تو رو داشته. درسته؟!
سرموتکون دادم.
لبخندتلخیزد و گفت:
-پسر کو ندارد نشان از پدر؟! دق ًیقابایهنگاه دل به دختری…
آهیکشیدو گفت:
352
تقاص
-امایهفرقیبینعشق من و دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور بابام هست.
-چه فرقی؟
-اگه اون شبیکه بهت شماره دادم گرفته بودی،هیچعشقیشکل
نمیگرفت رزا! هیچعشقی! تو با مخالفتت منو به
بندکشیدی. اما سرعت رشد دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور اینعشق! همش تویگذشته س. توی
ژن منه! بابا حتیژن عشقشو هم به من داد. چون
عشقمامانت با خونش عجینشده بود!
آهعمیقیکشیدو سرشو گذاشت رویمیز. انگار واقعا ً سردرگم
شده بود. تو همون حالت با غم گفت:
-واقعا ً تو کار خدا موندم. دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور اینهمه سنگ بایدجلویپایمن باشه؟!
بعدشسکوت کرد. نیازینداشت که از من جوابیدریافتکنه
چون من جوابینداشتم که بهش بدم. آرمینو سپده
لبنرده هایتراس ایستادهًبودن و غرق حرف زدن بودن. اصال
متوجه ما دو تا و دالیپر دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور از غممون هم نبودن! زل زده
بودمبه ماه نیمهتموم تو آسمون کهیهوداریوشسرشو باال آورد،
خیرهبه من نگاه کرد و گفت:
-تومنو میخواییانه رزا؟
حسابیجا خوردم و گفتم:
-ایندیگهچه سوالیه؟
353
تقاص
باهیجانگفت:
-ببینرزا! اگه بدونم تو  دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور هم منو دوست داری،برایبه دست
آوردنت هر کاریمیکنم! هیچیهم برام مهم نیست.
حتیاگه شده از خونواده هامون هم میگذریم.
دلمغنج میرفت از  دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسورمیدیدمبا اینحرارت صحبت می
کنه و بیرحمیمامان من اصال ً براش مهم نیستو
ازدواجبا من براش از هر چیزیمهم تره. ولیبا اینحال با خنده
گفتم:
-انقدر به شکمت صابون نزن کف باال میاری. من به هیچوجه
خانوادمو به خاطر تو ول نمیکنم.
انگارهیجانشته کشید. دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور بنده خدا هنوز به زبون مثل نیشمار من
عادت نکرده بود! با دلخورینگام کرد و بعدش
دوبارهسرشو رویمیزگذاشت. بیچاره! نمیدونست تو ذهنش به
راضیکردن من فکر کنهیاراضیکردن باباشیا
راضیکردن خونواده من! دلم براش کباب بود! خودمم از اینکه
اینطور باهاش حرف میزدم، ناراحت بودم. ولی
دستخودم نبود. چاره ایجز دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور ایننداشتیم. من و داریوشدو خط
موازیبودیمو من نمیخواستم هیچکدوم به خاطر
354

بیشتر بخوانید  دانلود بازی انفجار از گوگل پلی

دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من

اونیکیبشکنیم. آرمینو دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور سپیدهتازه حواسشون جمع ما شد و
آرمینبا دیدنوضعیتداریوشبا ناراحتیگفت:
-چیشده؟ شما دو تا که باز غمبرک زدین!دوباره پریدینبه
همدیگه؟
داریوشبدون اینکه سرشو برداره، با لحن بامزه ایگفت:
-آرمینایندختر برایمن دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور اعصاب نذاشته. دیگهدارم خل می
شم.یهوهم دیدیافتادم مردم. اگه مردم حاللم کن.
آرمینکه از حرفایداریوشخندش گرفته بود خندیدو گفت:
-خدا بیامرزدت! بهسالمتیکی؟
داریوشسرشو بلند کرد، دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور جدیشد و با اخم گفت:
-وقت گل نی! واقعا ً هیچکس به فکر من نیست.
میخواستم هر چه زودتر اون بحث رو فیصلهبدم. حوصله
نداشتم، برایهمینمبا عصبانیتساختگیگفتم:
-میبینیسپیده! ما امسال دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور دو تا مسافرت رفتیمکه به دهنمون
زهرمار شد. اون از کیشو اینماز شمال.
داریوشکه منظورمو به خوبیفهمیدهبود گفت:
-ا اینجوریاست؟خیلیخب دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور دیگهمن حرف نمیزنم تا بهت
خوش بگذره. برو لذت ببر!
355
تقاص
بازدن اینحرف سرشو به پشتیصندلیتکیهداد و چشماشو
بست. سپیدهبه من چشم غره ایرفت کهیعنیخیلی
دارمزیادهرویمیکنم. آرمینبه سمت دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور در تراس رفت و رو به
سپیدهگفت:
-بیامن و تو بریمیهخرده کنار ساحل راه بریم. ایندو تا هم تنها
باشن بیشترجر و بحث کنن بلکه به نتیجهبرسن.
سپیدهبا لبخند همراه آرمینبه دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور راه افتاد. داریوشطبق قولیکه
داد، دیگهحرف نزد. حدودیهساعت دیگهمن
نشستهبودم به دریاو سیاهیشنگاه میکردم و داریوشهم
چشماشو بسته بود و فقط از نوع نفس کشیدنشمیشد
فهمیدکه بیدارهو هوشیار. دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور اون شب فقط به سپیدهو آرمینخوش
گذشت. وقتیبه داخل ویالبرگشتند، منم تازه
قصدکرده بودم برم بخوابم. انقدر داریوشهیچینگفت که حوصلم
سر رفت و خوابم گرفت. دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور برایهمینمبیتوجه
بهشاز جا بلند شدم و رفتم تو.
سپیدهبا چشماییکه از زور شادیستاره بارون شده بودن و لبایی
که پر از لبخند بود دستمو گرفت دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور و کشیدمتوی
اتاقش. در اتاق رو بست و گفت:
-رزا رزا رزایهخبر داغ.
356
تقاص
انقدربا خودم درگیریفکریداشتم که حس میکردم همه مغزم
کوفته س. از اینرو با بیحوصلگیگفتم:
-نمیخواد بگیچون نه حالشو دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور دارم و نه حوصلشو.
نیمیاز هیجانشپریدو گفت:
-مرض بگیریکه فقط بلدیضد حال بزنی! خب مثل آدم بپرس
چه خبری؟من که در هر صورت حرفم رومیزنم،
پسآدم باش.
داشتماز زور سر درد میمردم. دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور با کالفگیگفتم:
-تو که فقط به خودت فکر میکنی،خب بگو خبر مزخرفت چیه؟
بدونمقدمه و کوبنده گفت:
-آرمینامشب ازم خواستگاریکرد.
انقدرتعجب کردم که نتونستم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور جلویفریادموبگیرم. با صدای
بلندیگفتم:
-چی؟
باترسیکیاز دستاشو جلویدهن من گذاشت و انگشت اشارهی
دست دیگشوجلویبینیشگرفت و گفت:
-ا چه مرگته چرا داد میزنی؟االن همه میفهمن. هیچی! آرمین
گفت که از من خوشش اومده دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور و ازم خواستگاری
کرد.
357

بیشتر بخوانید  اپلیکیشن سایت پوکر پرادو

رمان خدمتکار کوچولوی من

نزدیکبود از زور حیرتپس بیفتم. فهمیدهبودم از هم خوششون
اومده!ولینه دیگهتا اینحد! دستشو پس زدم و با
صدایجیغمانندیکه سعیداشتم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور باال نره، گفتم:
-تو چیگفتی؟
شوکبعدیرو وارد کرد و گفت:
-قبول کردم.
حیرتمچند برابر شد. تقر ًیباداد زدم و گفتم:
-قبول کردی؟!یعنیچه؟ بدون دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور مشورت با پدر و مادرت قبول
کردی؟بدون هیچناز و نوزی؟
باخونسردیلب تخت نشست و در حالیکه با ناخنایبلندش بازی
میکرد گفت:
-آره چون میدونم اونام قبولش دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور میکنن. آرمینپسر خوبیه. از
همون روز اول ازش خوشم اومد. توام لطف کن انقدر
هوارنزن! به خدا آرمیناتاق بغلیه! االن میگه دختره چه هوله!
همه رو خبر کرد!
دیگهنزدیکبود غش کنم. نفس دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور عمیقیکشیدمو رفتم سمت در
اتاق و گفتم:
-شما دو تا که خودتون بریدینو دوختین. اگه در آیندهپشیمون
شدیچی؟
358
تقاص
-پشیمونبشم؟! محاله! آرمینپسر دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور فوق العاده ایه ً. من واقعاشانس
آوردم که اونم از من خوشش اومد. باورت نمیشه
رزامن همون کیشاز آرمینخوشم اومد ولیخجالت میکشیدم
بهت بگم. حاال که ازم خواستگاریکرده تازه حس
میکنم قلبم آروم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور گرفته.
دروباز کردم و گفتم:
-باورم نمیشه سپیده! تو انقدر خودسر نبودیکه.
چوندرو باز کردم صداشو دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور پایینتر آورد و با چشمایگرد شده
گفت:
-خودسریعنیچه؟ من از آرمینخوشم اومده. چرا بایدکاریکنم
که از دستش بدم؟ مطمئنم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور که بابا و مامان هم
مخالفتیندارن.
گفتم:
-خب بسه دیگه. بکپ تا منو سکته ندادی! خدا آخر عاقبت ما رو
با اینکارایتو به خیرکنه.
درازکشیدرویتخت و برایاینکه لج منو در بیاره،گفت:
-امیدوارمبه زودیشیرینیعروسیتو و داریوشرو بخوریم!
دلممیخواست از ته دل بگم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور انشاا… ولیبه جاش گفتم:
359
تقاص
-بهت گفتم کپه مرگتو بذار سپیده. تو چیکار داریبه من؟ واسه
خودت از اینآرزوها بکن.
وقبل از اینکه بتونه بازم حرفی دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور بزنه از اتاقش بیرونرفتم و
رفتم سمت پله ها. به فکر فرو رفته بودم که ایکاش
داریوشهم به پاکیآرمینبود! کاش گذشته ایتویزندگیمون
نبود. اون وقت با سر قبولش میکردم و منتش رو هم
داشتم. ولیافسوس!
بازمتا چشم باز کردم اول از دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور همه بیدارشده بودم. جالب بودکه
هوایشمال به جایاینکه بیحالم کنه، تازه سرحالم
کردهبود. حوصله بیرونرفتن از ویالرو نداشتم. چون دوباره
داشت بارون میبارید.یهکم سر دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور جام غلت زدم تا بقیه
همبیدارشدن، ولیرختخوابم انقدر گرم بود که حال از جا بلند
شدن رو نداشتم. در اصل داشتم به اینفکر میکردم
کهبیداربشم چیکار کنم! مشغول بازیبا رختخوابم بودم که
صدایداریوشرو شنیدم. از پشت در میگفت:
-من بیدارشمیکنم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور خاله جان.
حدسزدم که قصد داخل شدن داره. سریعچشمامو بستم تا فکر
کنه هنوز خوابم. در اتاق به آرومیباز شد و به
360
تقاص
دنبالشبویعطر داریوشتو دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور اتاق پیچید. چه بویخوبیبود! اگه
کسیروزیاز من میپرسیدعشق چه بوییمیده
بیشک عطر داریوشومعرفیمیکردم. از صدایخش خش
لباساش حدس زدم که جلو میاد. لب تخت نشست، اینواز
فرورفتن تشک فهمیدم.
منتظر بودم هر آن صدام کنه دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور ولیچیزینمیگفت و تو سکوت به
من خیرهشده بود. به راحتیسنگینینگاشو احساس میکردم. کم
مونده بود خندم بگیره. زیرنگاش هیچکارینمیتونست بکنم.
چند دقیقهایگذشتکه گفت:
-چشم هایترا به رویمباز کن دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور لحظه عشق مرا آغاز کن!
-رزا جان بیداریخانومی؟
جوابیندادم و همون طور چشمامو بسته نگه داشتم. گفت:
-بیدارشو دیگهرزا خانوم. امروز خیلیکار داریم. اگه دست من
بود، میذاشتم تا هر وقت که دوست داریبخوابی
عزیزم. ولیدستور دادن که بیداربشی!
باصداییتقر ًیباخواب آلود دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور زمزمه کردم:
-ولم کن. خوابم میاد.
داریوشکه پیدابود بود از حالت من خندش گرفته گفت:
361

رمان خدمتکار کوچولوی من بدون سانسور

-نگاه نگاه! عینبچه کوچولوها میمونیبه خدا. الهیقربونت
برم! میدونم عزیزم. دیشبتا دیروقت بیداربودی
ولیسعیکن خستگیواز خودت دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور دور کنیو بیداربشی. کلیکار
داریمخانوم.
بعدیهدفعه لحنش عوض شد و گفت:
-بیانصاف دلم واسه چشمات دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور تنگ شده! جون من چشماتو باز
کن. خب؟
خندمگرفت و برایاینکه اذیتشکنم، پشتمو بهش کردم و همون
طور با چشم بسته گفتم:
-برو بیرون. میخوام بخوابم.
خندیدو گفت:
-عزیزدلم داریاذیتمیکنی؟باشه،دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور میخوایبخوابیبخواب.
فقطیهلحظه چشماتو باز کن.
سعیکردم خندمو قورت بدم. به طرفش برگشتم و چشمامو کامل
باز کردم و گفتم:
-بیا! حاال لطف کن شرتو کم دانلود رمان خدمتکار کوچولوی من pdf بدون سانسور کن، میخوام بخوابم.
داریوشبا لحنیکشیدهو صداییآروم و احساس آلود، به شکلی
که قلبمو دیوونهوار به قفسه سینممیکوبوند گفت:

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *