سایت بازی انفجار تک بت بدون فیلتر ماه بت بابا بت آریان بت ozabet بری بت ناسا بت مل بت بدون فیلتر برنامه مگاپاری وان ایکس بت بدون فیلتر وین نود

بت 120: بدون فیلتر، آدرس اصلی، و اپلیکیشن – کلیک کنید!

برای ورود به بت 120 کلیک کنید

درگاه پرداخت مستقیم | واریز جوایز در کمتر از ۲۴ ساعت

تا ۳۰۰ % شارژ هدیه

ورود به سایت
120
اکتبر 31, 2023

دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf

دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf

دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf

دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf | دانلود کامل رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) بدون سانسور pdf | دانلود رمان دکتر هات من برای اندروید (فاحشه چشم آبی) pdf

رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf

تقاص
نبود. من به خاطر شیطنتاو بچه دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf بازیامعشق عموها و داییو خالم
بودم. شایدهمینمحبتایزیادیباعث شده بود تا
اونحد لوس و از خود راضیبشم. سپیدهبرایاینکه به بحث
عموها و داییمخاتمه بده ویهراه فرار پیداکنه، گفت:
-آقایونانقدر دعوا نکنین! رزا که دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf عقلشو از دست نداده بخواد
تویفامیلشوهر کنه تا بچش کج و کوله بشه. حاال هم
بااجازه!
بعداز ایندست منو کشیدو به سمت رضا و سام برد. صدای
خنده عموها و داییرو از پشت دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf سرم میشنیدم. داییم
گفت:
-وروجکا.
برگشتمو چشمکیبه داییزدم اما همینکه دوباره چرخیدم،سام
و رضا رو رو به رویخودمون دیدم. اونا هم با دیدن
مااومده بودن جلو. سام با لبخند دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf و ژستیخنده دار کمیخم شدو
گفت:
-سالم عرض شد بانویمن.
خندیدمو بعد از سالم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf و احوالپرسیگفتم:
-سامیلباسم چطوره؟ بهم میاد؟
41
تقاص
دستشوگذاشت زیرچونش، ادایفکر کردن در آورد و بعد از چند
ثانیهگفت:
-ایبد نیست! بچرخ ببینم.
اسکلوار چرخیدور خودم زدم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf و بعد چشمامو کمیگرد کردم و
منتظر نتیجهبهش خیرهشدم، ادامه داد:
-به چشمایمماخیتو نمیاد. فکر کنم به سپیدهبیشتراز تو بیاد.
سپیدهزد زیرخنده و با کف دست محکم بیندو کتف سام کوبیدو
گفت:
-دمت گرم سام! خیلیباحالیداداشی. دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf مگه تو از پس اینرزا بر
بیای.
منمبا مشت محکم تویشونه سپیدهکوبیدمو به سام غریدم:
-درد! مرده شورتو ببرن اصال ً از تو نظر نخواستم.یهبار دیگه
به چشمایزمردیمن بگیدماغی، دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf دماغتو با چشات
یکیمیکنم.
سرشوآورد جلو، صورتشو دقیقجلویصورتم نگه داشت.
چشمایدرشت قهوه ایشتویصورت سفیدو سه تیغش
برقمیزد، زمزمه کرد:
-ریزمیبینمتفسقلیمن.
آبدهنمو قورت دادم و دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf گفتم:
42
تقاص
-من که اصال ً تو رو نمیبینم!
رضاخندیدو گفت:
-سام کم سر به سر رزا بذار، میدونیکه پاش بیفتهچپ و
راستت میکنه.
سامهمون جور که صورتش دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf جلویصورتم بود ابروییباال
انداخت و گفت:
-چپ و راست شدتونیمبانو!
بهاینحرفا و کارایسام عادت داشتم برایهمینهم خیلیجا
نخوردم.یهویادچیزیافتادم و گفتم:
-راستیببینمچرا تو اون اول که من از پله ها با رضا پایین
اومدم، نیومدیجلو سالم کنی؟ دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdfشعور بهتیادندادن؟
سامچشمکیبه سپیدهزد و گفت:
-چون من انقدر کوچیکنشدم که بخوام بیامدست بوس تو. تو از
من کوچک تری،پس تو بایدبیای.
انگشتمرو به نشونه تهدیدباال آوردم و گفتم:
-وایبه حالت اگه بعد از مهمونیچشمم بهت بیفته،هر چیدیدی
از چشم خودت دیدی. حاال دیگهواسه من زبون
درازیمیکنی؟مثل اینکه سرت دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf داره رو بدنت سنگینیمیکنه.
43

دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی)

-اگه کاریاز عهدت بر میادهمیناالن دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf رو کن وگرنه که تهدید
الکیموقوف.
-ا هه من که مثل تو بیشخصیتنیستمبخوام وسط مهمونی
جنجال راه بندازم. حساب تویکیرو بعدا ً میرسم.
تااومد دهن باز کنه و جوابم رو بده، کیومرثپسر ارشدیکیاز
دوستایبابا، آقایاصالنی،به طرفمون دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf اومد و سام به
اجبارحرفش رو خورد. کیومرثرو به من گفت:
-رزا خانم میشه لطفا ً مهران خان رو به من نشون بدین؟
صدایآهسته رضا رو شنیدمکه گفت:
-من و سام بوقیمدیگه! میاداز دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf رزا میپرسه.
خندمگرفت و به ناچار از جمع خارج شدم و اونو به سمت مهران
پسر ارشد عمو فرزاد بردم. تشکر کرد و از من جدا
شد. بیچارهمنظوریهم نداشت دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf ولیحرف رضا منو به فکر فرو
برد. چرا همه چیزدور و بر من در حال تغییربود؟ چرا
توجهپسرا به من حالت دیگهایپیداکرده بود؟ دوباره پیشسپیده
برگشتم و با هم قاطیمهمونا حل شدیم. آخر
شببعد از صرف شام همه به دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf خونه هاشون رفتن ولیبه
درخواست خودم سپیدهپیشمن موند. رضا هم سامو نگه
44
تقاص
داشت. مامان اصرار داشت که سپیدهو سامو به اتاق مهمونا
بفرستیم،ولینه من و نه رضا رضایتندادیمو آخر سر هم
مامانومجاب کردیمو سپیدهو دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf سامو به اتاقایخودمون بردیم. بعد
از اون همه رقص و ورجه وورجه حسابیخسته
شدهبودیمو انقدر خوابمون میاومد که سرمون نرسیدهبه بالش
خوابمون برد.
صبحبا صدایسپیدهچشم باز کردم. سپیدهدر حالیکه میخندید
لیوانآبیرو باالیسرم به صورت دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf مورب نگه
داشتهبود و میگفت:
-رزا تا سه میشمارمیابلند میشییااینلیوانآبو رویسرت
خالیمیکنم.
بهالتماس گفتم:
-جـــــــــون من سپیدهاذیتنکن. خوابم میاد.
-بیخود! بلند شو ببینمحوصلم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf سر رفت.
-درد بیدرمون بگیری! میگم خوابم میاد. به من چه که
حوصلت سر رفته؟
-خودت درد بیدرمون بگیری. الل مرگ بمیری. از جلویچشام
خفه شو، بلند میشییانه؟
بالجبازیگفتم:
45
تقاص
-نه بلند نمیشم.
خواستمپتو رو رویسرم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf بکشم، که بیانصاف لیوانآبیخو
رویسرم خالیکرد. نفسم برایچند لحظه بند اومد،
درستهکه تابستون بود اما با خنکیکه کولر به وجود آورده بود کم
مونده بودیخبزنم! با عصبانیتاز جا پریدمو گفتم:
-بمیریالهی! اگه جرأت داریوایساتا نشونت بدم!
درحالیکه میدوید،از اتاق دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf خارج شد. سپیدهبه باغ رفت و من
هم دنبالش با لباس خواب، میدویدم. باالیلباسمً
کامالخیسشده بود. با فریادگفتم:
-سپیدهمیکشمت. مگه اینکه دستم بهت نرسه.
همینطور که میدویدبرگشت دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf و زبونشو برام در آورد. همین
حرکت باعث شد که شلنگ آبو نبینه. پاش به شلنگ
گیرکرد و محکم رویزمینافتاد. در حالیکه میخندیدمبه
طرفش رفتم و گفتم:
-آخیشدلم خنک شد! تا تو باشیدیگهاز اینکارا نکنی!
اونقسمت که افتاده بود آب دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf جمع شده بود و همینباعث شد لباسش
خیسو گلیبشه! کال سپیدهتویافتادنید
طوالییداره. از بچگیهم تلپ تلپ میخورد زمیندستو پاش
زخم میشد. با ناله و آه و دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf فغان بلند شد و بیتوجه
46
تقاص
بهمن لنگ لنگون به طرف ساختمون راه افتاد. من فقط میخندیدم
و اون با غیظنگام میکرد، به نوبت رفتیمحموم
ودوش گرفتیم. اینمآغاز روزمون.دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf به نظر که بد نمیاومد! بعداز
دوش، با هم به سالن غذا خوریرفتیمو همراه بابا و
مامانکه تازه بیدارشده بودنیکصبحانه دلچسب خوردیم. رضا
و سام هنوز بیدارنشده بودن. آیکه چقدر دلم می
خواستبرم رویسر جفتشون دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf آبیخبریزم! چه فازیمیده!اما
جرأت نداشتم، سام منو میخورد. بعد از این
کهبابا میونسر به سر گذاشتنایمن و سپیدهبه کارخونه رفت،
همراه سپیدهبه اتاق رضا دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf رفتیم. بدون اینکه حرفی
بههم بزنیم،از خیرسر به سر اون دو تا گذاشتن، گذشتیم.
جرأتشو نداشتیم،پس از راه دومیعنیلوس بازیاستفاده
کردیم. نقشمو واسه سپیدهگفتم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf و با توافق اونیکدو سه گفتمو
همزمان با هم شیرجهزدیمرویسر سام و رضا و
بوسبارونشون کردیم. هر دو اول با وحشت از خواب پریدنولی
وقتیما رو با حالتایمضحکمون دیدنخندشون
گرفتو به خیرگذشت. واقعا ً داشتن دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf دو تا خواهر دیوونههم
غنیمتبود! بعد از بیدارشدن اونا کرممون ریختو رفتیم
47

بیشتر بخوانید  آموزش تقلب در بازی بلک جک

دانلود رمان دکتر هات من pdf

تویکارگاه نقاشیمن. هوس نقاشیکشید دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdfنکرده بودم. سپیدههم
عاشق نقاشیایمن بود و اگه ساعتا به تماشای
حرکاتدست من رویبوم میایستادخسته نمیشد. در حین
نقاشی،به آرومیباله هم تمرینمیکردم. از وقتی
ششسالم بود بابا برام مربیخصوصیرقص باله گرفته بود و
حاال دیگهبه راحتیمیتونستم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf رویانگشتایپام حرکت
کنیمو به نرمیباد از اینسمت به اون سمت برم. شایدبرای
همینبود که راه رفتن عادیمهم انقدر نرم و سبک بود.
سپیدهمحو تماشایمن شده بود و کلیتشویقمکرد. ساعتیک
برایخوردن نهار به سالن غذا دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf خوریرفتیمو سپس
دوبارهبه اتاق برگشتیم.یهکم نیازبه استراحت داشتیمتا بازم
فرش بشیمو بتونیمآتیشبسوزونیم. سپیدهروی
تختدراز کشیدو در حالیکه خیرهخیرهبه تابلویعشق واهی
نگاه میکرد، گفت:
-رزا اگه همچینپسریوجود دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf داشته باشه تا حاال صد در صد زن
گرفته!
ولوشدم کنارش و گفتم:
-چرا اینطور فکر میکنی؟
48
تقاص
-خب آخه از بس خوشگله دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf سه سوت تو هوا میزننش. کیمی
ذاره همچینپسریراحت ویالغوزبرایخودش راه
بره؟خود من اگه ببینمشخوردمش.
-اوهو مواظب حرف زدنت باشا! صاحب اون تحت هر شرایطی
خودمم.
-نه بابا! نمردیمو از تو غیرتهم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf دیدیم. به خدا دیگهداشتم
نگرانت میشدم که نکنه تو تا آخر عمرت همینطور
بچهبمونیو نفهمیمعنیدوست داشتن چیه! ولیمثل اینکه
چشمایآبیطرف کار خودشو کرده.
موهایکوتاه قهوه ایشوکه با کش دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf مویسفیدرنگیبسته بود،
کشیدمو گفتم:
-حرف زیادینزن. تو همش بایدمنو اذیتکنی؟
موهاشواز دستم بیرونکشیدو با غیظگفت:
-الهیدست درد بگیری!
همونطور که خوابیدهبودم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf پامو تکیهدادم به دیوار،درست زیر
تابلو و گفتم:
-حقته.
بهسمتم چرخیدو گفت:
-پاشو بریمشنا.
49
تقاص
-شنا؟!
-آره. تا حاال اسمش به دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf گوشت نخورده؟ شنا،یعنیاینکهیه
حوض خیلیبزرگ رو که بهش میگن استخر پر آب
کنیو بعد بپریتوش ویهحرکاتیانجام بدیکه نریته آب.
-هه هه خندیدمگولهیُد! خودم میدونم شنا چیه،ولیاالن تازه
غذا خوردیم،با معده سنگینچطور شنا کنیم؟
-به راحتی! پاشو بریمبهونه هم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf نیار. تازه واسه هضم غذا هم
خوبه. پاشو تنبلینکن.
باسپیدهلباسامونرو پوشیدیمو از ساختمون خارج شدیم. استخر
پشت ساختمون قرار داشت. تیوپهایبزرگی
کهکنار استخر گذاشته بودیم،رو باد کردیمو داخل آب رفتیم.من
رویتیوپخوابیدمچون اصال ً نایشنا کردن
نداشتم. ولیسپیدهتیوپشرو کناریگذاشت دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf و شیرجهرفت توی
آب. از اوایلبچگیتا حاال ایناستخریکیاز
سرگرمیایما به حساب میاومد و هر دو به خوبیفنون شنا رو
بلد بودیم. سپیدهکمیکه شنا کرد گفت:
-تو چرا نمیایتو آب تنبل؟ انقدر حال دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf میده که نگو! آب آفتاب
خورده و گرم شده.
-من حوصله شنا ندارم. خیلیسنگینشدم.
50
تقاص
بدونتوجه به قد قد کردن من، بایهحرکت تیوپرو برگردوند و
منو تو آب سر و ته کرد. چند لحظه زیرآب موندم تا
باالخرهتونستم خودمو جمع دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf و جور کنم و بیامباال. در حالیکهبا
دو دست موهامو از رویچشمام عقب میزدم گفتم:
-سپیده! دیوونهمیگم حال ندارم. حالیتنمیشه؟
-حالیمکه میشه ولیباور کن شنا تنهاییمزه نمیده.
-نه عزیزمتو حالیتنمیشه چون دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf اصوال ً نفهمی.
شناکنونبه گوشه استخر که پله ها قرار داشت، رفتم و خودمو باال
کشیدم. طبق معمول همیشهکه وقتیاز آب خارج
میشدم، بدنم سنگینمیشد، اینبارم همون طور شدم و لبه
استخر نشستم. سپیدهشناگر دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf خیلیخوبیبود
وچند تا مدال هم گرفته بود. شجاعتش از من خیلیبیشتربود،
شایددلیلاینکه تو اینمورد ازش ضعیفتر بودم،
وحشتیبود که از آب داشتم. اوایلکه اصال ً زیربار استخر وشنا
نمیرفتم، اما وقتیدیدمسپیدهداره دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf ازم جلو میفته
وهمه تشویقشمیکنن حس مبارزه و رقابت جوییمبیدارشد و با
بدبختیبه ترسم غلبه کردم و رفتم آموزش شنا. با
اینوجود هنوزم وقتیمیخواستم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf بپرم تو آبیاوقتاییکه
ناگهانیمیفتمتو آب ترس دست و پامو چند لحظه
51
تقاص
خشکمیکرد.
وقتیخسته شد خودشو باال کشیدو کنارم لب استخر نشست و
گفت:
-آخیشچه خوب بود. چند وقت دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf بود که شنا نکرده بودم. استخر
خودمون رو قراره رنگ بزنن برایهمینآبشو خالی
کردن.
بعداز اینکه حرفش تموم شد دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf طبق معمول همیشهکه حرفام بی
ربط بود گفتم:
-سپیدهمیشهیهخواهشیازت بکنم؟
-چه خواهشی؟
چندلحظه ایسکوت کردم و ولییهودلو به دریازدم و گفتم:
-یهخرده در مورد عشق برام حرف بزن.
سپیدهچشمایقهوه ایشوگرد دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf کرد و گفت:
-در مورد چیباهات حرف بزنم؟!
باناراحتیگفتم:
-مسخره! چرا میخندی؟اصال ً نخواستم. نمیشهیهکلمه با تو
حرف زد. ماشاا… خواهر برادر دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf عینهم میمونین.
جلویخندشو گرفت و گفت:
52

بیشتر بخوانید  سایت بازی انفجار با بیشترین ضریب بازی

رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی)

-خیلیخب بابا. حاال واسه چییاد دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf عشق افتادی؟نکنه عاشق
شدی؟هر چند که تو غلط میکنیبیخبر از من
عاشقبشی.
خندیدمو گفتم:
-نه بابا! ولیخیلیضایعاست که من در مورد عشق هیچینمی
دونم. حس میکنم نگاه دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf مردایدور و برم نسبت بهم
عوضشده. دیشبایلیایهچیزیگفت که توش موندم.
سریعپریدوسط حرفم و پرسید:
-چیگفت؟!
-گفت باالخره مال خودم میشی.
-واه واه! چه مردم پررو شدن!
-حاال اون مهم نیست. مهم اینهکه دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf … سپیدهواقعا ً حس میکنم
بزرگ شدم. نمیخوام دیگهکسیبهم بگه بچه!
بانگاهیمهربون دستمو گرفت و در حالیکه فشارش میداد
گفت:
-خب ببینعشقیعنیعالقه شدیدقلبی! حاال برایاینکه راحت
تر حالیتبشه، عشقیهاحساسیهکه دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf اصال ً ارادی
نیست.یعنیتو هیچوقت نمیتونیبگیخب من آمادم که عاشق
بشم و منتظر بشینیتا عاشق بشی. اینیه
53
تقاص
احساسیهکه بایدموقعیتشپیشبیاد دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf،تا سراغت بیاد. مثال ً بایه
نگاه! که بهش میگن عشق توییهنگاه! بعضیابه
عشقتوییهنگاه اعتقاد ندارن و میگن که اینیهتب تنده و زود
فروکش میکنه. ولیبعضیااینعشقو خیلیهم
استوارمیدونن.
-تو چی؟توقبول دارییانه؟
-نمیدونم. شایداگه تویهروز توییهنگاه دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf عاشق بشیمن
باورش کنم.
-چرا؟
-چون کسینبوده که به تو آموزش بده و به تو واژه هایعاشقی
رویادبده و اینخودتیکه بایهنگاه ایناحساسو
حسکردیو فهمیدیو درک کردی.
-حاالیهنفر مثل من، چطور بایدبفهمه دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf که عاشق شدهیانه؟
سپیدهقیافهایشبیهاستادا به خودش گرفت و گفت:
-خب ببینمثال ً فرض میکنیمکه تو عاشق سام شدی. خب؟
اخمامودر هم کشیدمو گفتم:
-آدم تر از سام نبود که میبندیشبه دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf من؟
-مثال زدم بیشعور!
خندمگرفت و گفتم:
54
تقاص
-خب ببخشیدبگو.
-اگهتو وقتیاونو دیدیاحساس کردیضربان قلبت تند شده و کم
مونده از سینتبپره بیرون،پاهات بیحس و شل
شده،احساس کردیدلت میخواد دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf قشنگ تر از همیشهجلوش
ظاهر بشی،دلت میخواد که اون تو رو بهتر از همه
بدونه،همش سعیدر پنهون کردن عیوبتاز چشم اون داشتیو
دست و پاتو گم کردی،بدون عاشقش شدی! اگه از
تصوراون کنار کس دیگهقلبت فشرده دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf شد و نتونستیتاب بیاری
بدون دیوونشی. اگه تحمل سردیشونداشتی. اگه …
ازحرفایعجیبشخندم گرفت و رفتم وسط حرفش:
-پس من هیچوقت عاشق دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf نمیشم.
-چرا؟
-برو بابا آخه ایناچیهکه تو میگی؟من هیچوقت همچین
احساساتیپیدانمیکنم. مطمئنم!
-زیادمطمئن نباش.یهوقت دیدییهچیزیخورد پس کله تو و تو
هم عاشق شدی.
-سپیدهتو تا حاال عاشق دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf شدی؟
-نه.
-پس اینارو از کجا میدونی؟
55
تقاص
-هر دختریاینچیزارو میدونه. تو دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf هم به خاطر بیاحساسیته
که بلد نیستی.
-من اون قدرام بیاحساس نیستم!
سپیدهکه تحت تأثیرمعصومیتو مظلومیتکالم من قرار گرفته
بود، محکم بغلم کرد و گفت:
-میدونم عزیزمتو مهربون تریندختر دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf خاله دنیایی! حاال هم
بهتره پاشیمبریمتو که سردم شده.
باهم وارد ساختمون شدیمو بعد از عوض کردن لباس، هر دو از
خستگیخوابمون برد. حدود دو ساعت میشد
خوابیدهبودیمکه با سر و صدایسام دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf و رضا که تویباغ فوتبال
بازیمیکردند، از خواب بیدارشدیم. بعد از خوردن
عصرونهتویحیاطرفتیمو گوشه ایزیرسایهدرختا روی
نیمکتایکوتاه نشستیم. دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf سپیدهبیمقدمه گفت:
-راستیرزایهخبر دست اول!
ازهیجاناون منم هیجانزده شدم و گفتم:
-چیشده؟
-شرط میبندم که تا حاال نفهمیدهباشی.
-چیو؟
-مژدگونیبده تا بهت دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf بگم.
56
تقاص
چپچپ نگاش کردم و گفتم:
-ببند سپیده!
-خیلیبیشعوری! منو باش میخوام بهت خبر دسته اول بدم.
-خب بده! مژدگونیدیگهچه صیغهایه؟
-خسیسبدبخت! نخواستم بابا.دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf حاال بگو ببینمتو میدونستیکه
قراره بریممسافرت؟ اونم زنونه! منو تو و مامانا.
باخوشحالیو حیرتگفتم:
-دروغ میگی!
-نه بابا دروغم کجا بود؟ قرارهیکهفته بریمکیش. بابایمنکار
داره نمیتونهبیاد. بابایتو هم چون اون نمیاد،از
اومدنانصراف داده. رضا و سامیهم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf ترجیحدادن که اینجا
بمونن. حاال چراشو فقط خدا داند و بس!
باذوق گفتم:
-آخ جون! دو سال بود کیشنرفته دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf بودیم. دلم لک زده واسه
اسکله.
-به خصوص که آقا باال سر هم نداریم!
حرفشوتاییدکردم و در حالیکه از خوشحالیرویپا بند نبودم
گفتم:
-تو از کجا فهمیدی؟
57

بیشتر بخوانید  آدرس جدید سایت آسا بت

دانلود رمان دکتر هات من pdf

-مامانم داشت پشت تلفن دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf به مامان تو میگفت.
-یعنیاونا میخوان واسمون سورپرایزباشه که تا حاال حرفی
نزدن؟!
-آره دیگه. حاال تو هم سوتینده، که فکر کنن ما نمیدونیم.
-خیلیخب. وایسپیدهبهترینخبرو دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf بهم دادی. حاال کیقراره
بریم؟
-واال اینطور که من از استراق سمعم دستگیرمشدیکهفته
دیگه.
-آخ جون!
چهرشودر هم کشیدو گفت:
-وا رزا! انقدر ذوق زده شدیکه دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf انگار اصال ً کیشنرفتی. عوض
تو که انقدر ذوق زده شدی،من زیادخوشحال نشدم.
-ا چرا؟
-آخه من دلم میخواست برم شمال.دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf دلم هوایجنگل و دریای
شمال رو کرده. نه جنوب! آخه االن هوایکیشخیلی
گرمه.
-سپیدهدلت میاد؟یادتهدفعه پیشکه رفتیمکیشچقدر خوش
گذشت؟ ولی…
58
تقاص
-ولیچی؟
-حیفکه بابا نمیاد.
-دختر لوس تو نمیخوایبفهمیکه دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf دیگهبزرگ شدی؟
-َاه تو هم که همش منو مسخره میکنی. خب آخه وقتیبابا هست،
من هر چیکه دلم بخواد واسم میخره. حتیاگه
ازاون چیزهزار تایدیگههم داشته باشم، ولیمامان نه.
-هیهیحواستو جمع کن پشت سر دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf خاله من اینطوریحرف
نزنیا! وگرنه من میدونم و تو.
-گمشو تو هم اصال ً منودرک نمیکنی.
-یکییهدونه خل و دیوونهکه میگن تویی. کیهکه بتونه تورو
درک کنه؟
باعشوه گفتم:
-هیچکس جز تابلویعزیزمکه همیشههر  دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf چیکه بگم فقط بایه
لبخند عاشقونه نگام میکنه.
-پاشو جمع کن اون کاسه کوزتو که دیگهکم کم داره باورم می
شه خل شدی!
قبلاز اینکه بتونم جوابشو بدم توپیکه سام پرتاب کرد رویمیز
جلومون افتاد و حواسمون رو پرت دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf کرد. توپ رو
59
تقاص
برداشتمو با خوشحالیکه داشتم براشون پرت کردم. انقدر
خوشحال بودم که دلم میخواست خودمم با توپ پرواز
کنم! باالخره تابستونم داشت از دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf کسالت خارج میشد.
حقبا سپیدهبود، چون مامانامون تا روزیکشنبهایکه پرواز
داشتیمهیچحرفیبهمون نزدن. روزیکشنبهاز صبح
دلشورهداشتم و هر آن منتظر بودم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf که مامان خبر سفر رو به من
بده، ولیچیزینگفت. ساعت نه شب بود که دیگهً
کامالناامیدشدم و مطمئن شدم کهیاسپیدهاشتباه کردهیاکالکنسل
شده. ولیدرست ساعت نه و نیمبود دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf که مامان
باخوشحالیبه من گفت چمدونمو ببندم. مامان منم چهار میزدا!
نمیشدیهکم زودتر بگه؟ حاال گیریمکه من نمی
دونستمو از قبلیهکم از چیزاموجمع دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf نکرده بودم چطوریمی
تونستم تو اون وقت کم چیزمیزجمع کنم؟ در هر
صورتدوباره خوشحال و ذوق زده شدم و تند تند بقیهچیزاموهم
جمع کردم و از اتاق خارج شدم. مامان و بابا تو
سالننشیمننشسته بودند. مامانم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf حاضر شده بود و چمدونش کنار
پاش بود. بابا با دیدنمن بلند شد و گفت:
-خب دخترم میبینمکه برایجدا شدن از من حاضری.
محکمبابا رو بغل کردم دانلود رمان دکتر هات من (فاحشه چشم آبی) pdf و گفتم:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *