سایت بازی انفجار تک بت بدون فیلتر ماه بت بابا بت آریان بت ozabet بری بت ناسا بت مل بت بدون فیلتر برنامه مگاپاری وان ایکس بت بدون فیلتر وین نود

بت 120: بدون فیلتر، آدرس اصلی، و اپلیکیشن – کلیک کنید!

برای ورود به بت 120 کلیک کنید

درگاه پرداخت مستقیم | واریز جوایز در کمتر از ۲۴ ساعت

تا ۳۰۰ % شارژ هدیه

ورود به سایت
120
اکتبر 31, 2023

دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور

دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور

دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور

دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور | دانلود رمان بهشت داغ من pdf رایگان بدون سانسور | دانلود رمان با لینک مستقیم بهشت داغ من pdf بدون سانسور

دانلود رمان بهشت داغ من pdf

شما اصفهانیهستین؟
باشرم و در عینحال دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور اعتماد به نفس گفت:
-بله من اصفهانیهستم. پدر و مادرم اصالتا ً اصفهانیهستن.
-اصفهان شهر قشنگیه! منیهبار اومدم.
داریوشبا صداییآهسته گفت:
-جدی؟شما اصفهان اومدید؟
باتعجب گفتم:
-خب آره! چطور مگه؟
-هیچیفقط چقدر بدشانسم دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور من!
منظورشوفهمیدمو احساس کردم پاهام شل شدن. همون حالتای
عاشقیبود که تویمن ظاهر میشد! فقط خدا باید
بهداد دل من میرسید. خدایااونم از من خوشش اومده. مطمئنم
همون قدر که اون به دل من دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور نشسته منم به دل اون
نشستم. ایخدا جون بیاپایینبذار بوست کنم. به اسکله که رسیدیم
بعد از تحویلدادن دوچرخه ها بر خالف میلم
ولیبا جدیتگفتم:
-ممنون از همراهیتوناز اینجا دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور به بعد رو دیگهبا تاکسیمی
ریم.
82
تقاص
درحالیکه اگه میخواستم به حرف دلم گوش کنم دلم میخواست
تموم اون شب و شبایبعد رو هم کنار داریوش
باشمو به چشمایآبیشکه درست دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور رنگ آسمون غروب بود زل
بزنم و آرامش بگیرم. داریوشبا چشمایگشاد شده
گفت:
-مگه من میتونم اجازه بدم دو تا خانوم متشخص و البته زیبااین
وقت شب تنهابا تاکسیبرن هتل؟ بفرماییدمی
رسونیمتون.یهلگن قراضه دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور ایهست.
کلمهیزیبارو چنان آهسته و با شرم گفت که باز دلم از نجابتش
لرزید. چندمینبار بود در طول اون مدت کوتاه دلمو
میلرزوند. سپیدهاینبار وارد بحث شد و گفت:
-نه خیلیممنون مزاحم شما نمیشیم. ترجیحمیدیمبا تاکسی
بریم.
آرمینگفت:
-حق با داریوشه. درست نیستاین دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور موقع شب تنها برین. ماشینما
رو سوار بشینو فکر کنینتاکسیه.
سپیدهبا درموندگیبه من نگاه کرد و منم از خدا خواسته شونهباال
انداختم. همراه داریوشبه سمت ماشینشکه
83
تقاص
ماشینآخرینسیستماسپرت قرمز دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور رنگیبود رفتیم. مثل عروسک
میدرخشید. تویدلم گفتم جون عمت! اینلگن
قراضهس؟ اگه اینلگنه پس ژیانجا صابونیه!
ازاینفکر خودم خندم گرفت ولیسعیکردم جلویخودمو
بگیرم. چون نمیخواستم با خندم تعبیردیگهایپیش
خودشبکنه. داریوشپشت فرمون دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور و آرمینهم کنارش نشست. من
و سپیدههم عقب نشستیم. همینکه سوار شدیم
داریوشآینهرو تنظیمکرد و گفت:
-قبل از اینکه راه بیفتممیتونم بدونم اسمتون چیه؟
انقدرتو فکر فرو رفته بودم که فکر دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور کردم اسم هتلو پرسید. برای
همینمگیجزبون باز کردم و گفتم:
-داریوش.
نگاهداریوشرنگ عوض کرد و دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور با دنیاییاز مهربونیگفت:
-جانم؟
فکرکردم نفهمیدهو دوباره گفتم:
-داریوش.
قبلاز اینکه داریوشدوباره بگه جانم و من بازم حرفمو درست
عینرباطایخنگ تکرار کنم سپیدهگفت:
84
تقاص
-ببخشیدآقا داریوشدختر خالم دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور متوجه سوالتون نشد. فکر کرداسم
هتلمون روپرسیدین. من سپیدههستم و اینم
رزاست.
داریوشکه تازه متوجه اشتباه پیشاومده شده بود خندیدو منماز
شرم سرخ شدم. آرمینآروم رویپایداریوشزد
وبه اون که از آینهبه من خیرهشده دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور بود گفت:
-راه بیفتخانوما دیرشونه.
داریوشتازه به خودش اومد.
نگاهیبه ساعت مچیشبزرگ استیلشانداخت و گفت:
-اوه اوه! آره خیلیدیرشده. ساعت دو و نیمه. گفتینهتل
داریوشین؟
سپیدهجایمن جواب داد:
-بله.
داریوشلبخند مرموزیزد و گفت:
-چه جالب!
فکرکردم به خاطر هم اسم بودن دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور با خودش میگه. به خاطر همین
منمیهلبخند کوتاه زدم. آرمینبرایاینکه بینمون
سکوتنباشه پرسید:
-شما با هم دختر خاله این؟
85

رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور

چونطرف سوالش سپیدهبود، جواب داد:
-بله چطور مگه؟
-هیچیهمینطوریپرسیدم،آخه دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور خیلیهوایهمدیگهرو داشتین
دوست داشتم بدونم نسبتتون با هم چیه!
-دختر خاله هستیمولیاز دو تا خواهر به هم نزدیکتریم.
داریوشدنده عوض کرد و پرسید:
-چند سالتونه؟
اینبار من جواب دادم:
-هجده.
-درستون تموم شده و آماده دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور ورود به دانشگاهین،آره؟
-نه امسال تازه میریمپیشدانشگاهی.
-آهان.
محوحرکات و ژستش در حینرانندگیشده بودم. دنده رو با
انگشت سبابه دست راستش عوض میکردو فرمون رو
بادست چپ هدایتمیکرد. صندلیشو دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسورحسابیداده بود عقب تا
پاهایبلندش جا بشن. چون اسکله تا هتل زیاد
فاصلهاینداشت، خیلیزود رسیدیم. در کمال تعجب من، داریوش
از در پارکینگفقط با زدن لبخندیبه نگهبان
86
تقاص
واردشد و ماشینوپارک کرد. آرمینکه دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور تعجبو تو نگاه من خوند
گفت:
-ما هم تویهمینهتل اتاق داریم.
یکلحظه نتونستم جلویشادیموبگیرمو با خوشحالیگفتم:
-جدیمیگین؟
داریوشدر طرف منو باز کرد و گفت:
-آره خانوم کوچولو. حاال تشریفبیارینپایینتا درایماشینوقفل
کنم.
همراهسپیدهپیادهشدیمو کنار ماشینوایسادیم. دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور نمیدونم چراپاهام
یارینمیکردن تا هر چه زودتر از اونا فاصله
بگیرمو وارد هتل بشم. داریوشدزدگیرماشینرو زد و گفت:
-شماره اتاقتون چنده؟
شمارهیاتاقو که گفتم اخم کرد و گفت:
-متاسفانه توییهطبقه نیستیم.
سپیدهکه دیداینپا و اون پا میکنم، دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور براینجات من از اون
برزخیکه عشق برام به وجود آورده بود گفت:
-خب آقایونبازم به خاطر کمکتون ممنونیم. ما دیگهبایدبریم
اتاقمون چون مامانا مطمئنا ً تا االن نگرانمون شدن.
شبخوبیداشته باشین.
87
تقاص
بهدنبال اینحرف دستمو کشیدو منم دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسوربه دنبالش راه افتادم که
صدایداریوشاز پشت سرمون بلند شد:
-رزا؟
وقتیبا تعجب برگشتم و خیرهنگاش کردم، حرفشو اصالح کرد:
-رزا خانوم!
بعدوقتیآروم شدن منو از نگام خوند خندش گرفت و گفت:
-خب آخه بهت نمیاد. خیلیبچه ای!
وقتیدوباره نگاه پر از غضبمو دید،سریعگفت:
-برایمن.
حرفاشخنجریبود که به قلبم فرو دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور میرفت. بیحوصله گفتم:
-حرفتونو بزنین.
-میخواستم بگم که … راستش …
آرمینبا کالفگیگفت:
-داریوشدیروقته. میدونیکه تا نریمتویاتاق خاله نمی
خوابه. بیابریمدیگهبیشتراز اینمزاحم خانوما نشو.
داریوشدرست عینمیرغضببه آرمیننگاه کرد که بنده خدا
حرفشو نیمهکاره خورد. سپس دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور با عطوفت به من نگاه
کردو گفت:
-میخواستم اینو…
88
تقاص
درحینیکه حرف میزد دست دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور تو جیبشلوارش کرد و کیف
پولشو در آورد. از داخل کیفشکارت ویزیتیرو بیرون
کشیدو ادامه داد:
-بگیرینکه اگه دوباره خدایینکرده مشکلیبراتون پیشاومد
منو خبر کنین. با اتفاقیکه امشب دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور براتون افتاد، من
مدامنگرانم که نکنه دوباره …
صدایاعتراض آلود آرمیندوباره بلند شد:
-داریوش!
اعتراضایآرمینبرام عجیببود. داریوشکه حرف بدینمی
زد. پس چرا اون جوش آورده بود؟ دستمو جلو بردم و با
کنجکاویکارت رو گرفتم و با خوندن دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور نوشتهیروش مغزم سوت
کشید. دکتر داریوشآریانسب، دندانپزشک! شماره
موبایلو شماره مطبش هم بود. خدایمن! واقعا ً که اینپسر هیچی
کم نداشت. زیباییدر حد کمال، تحصیالت،ثروت،
کالسو شخصیت. اون زمان کمترکسیموبایلداشت و دیدن
شماره موبایلشقلقلکم میداد تا دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور کارتش رو تو کیفم
بذارمو هر از گاهیبهش زنگ بزنم. ولیترسیدم. اصال ً نمی
خواستم به سرنوشت دخترایفریبخورده دچار بشم. به
89

بیشتر بخوانید  دانلود ربات انفجار سایت حضرات

دانلود رمان بهشت داغ من بدون سانسور

خصوصکه شنیدهبودم هر چقدر دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور برایپسرا دست نیافتنیتر
باشیعزیزترمیشی. تمام دختراییکه بایهبار
درخواستپسرا خودشونو باخته بودن خیلیزودم دل پسر رو زده
بودن. برایهمینمبایهتصمیمآنیکارت رو
انداختمتویسطل آشغالیکه دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور درست بغل دستم بود و گفتم:
-آقایدکتر از لطف شما ممنونم ولیمن ترجیحمیدم که دیگه
بدون مامان از هتل خارج نشم. اگه هم مشکلیبرام
پیشاومد شمارهیزیادهم سخت نیست. از آشناییبا شما
خوشحال شدم. همینطور شما آقا آرمین.
دهنداریوشاز بهت باز مونده بود. آرمینممتعجب بود. خداییش
کاریهم که من کردم کار کمینبود. کمتر دختری
پیدامیشد که بتونه در برابر اون همه دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور مزیتایفوق العاده ایکه
داریوشداشت مقاومت کنه.
بیتوجه به بهت داریوشو حتیدوستش آرمین،شب بخیریگفتیم
و همراه سپیدهازشون فاصله گرفتیم. سپیدهبا
چشماییگشاد شده گفت:
-فقط میتونم بگم دمت درست!
خندیدمو گفتم:
90
تقاص
-مثل سگ پشیمونمسپیده. میترسم دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور دیگهاز دستش داده باشم و
دیگهنبینمش. میدونیکه اون عشق واهیمنه.
-آره تو همون نگاه اول فهمیدم،ولینترس از اون پسرایسرتقه
که دست بردار نیست.
آهیکشیدمو گفتم:
-امیدوارم.
سپیدهدستمو فشار داد و گفت:
-ولیعجب چیزیبود رزا! من هنوزمگیجم. دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور آخه مگهمیشه تو
همینجور الکیعکس اونو کشیدهباشی؟اصال ً توی
عقلنمیگنجه.
-خودمم هنوز منگم! کیفکرشو میکرد؟ سپیدهمن … فکر کنم
من عاشق شدم!
-الزم نیستتو بوق کنی. اینکه تو آش ترش پیدابود. مگه می
شد تو پسر تابلوتو ببینیو دل بهش نبازی. همون
جوریاز تویتابلو میخواستیبخوریشدیگهچه برسه به
واقعیش.
-ا بیتربیت!
بیتوجه به اعتراضم گفت:
-ولییهفرقیبا نقاشیشداره. دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور اگه گفتی؟
91
تقاص
-چه فرقی؟همه چیزشهمون بود.
-قیافشآره، ولینگاهش خیلیفرق داشت. اینچیزیهکه منو می
ترسونه.
سرموزیرانداختم. ایندق ًیقاچیزیبود که خودمم فهمیدهبودم.
نگاه عشق واهیمن پاک و معصوم بود. عیننگاهیه
بچهبیپناه. ولینگاه داریوشانگار دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور ناپاک بود. حس خوبیبه آدم
منتقل نمیکرد. به خصوص که مدام هم از تویآینه
منوزیرنظر داشت. آهیکشیدمو گفتم:
-آره منم فهمیدم.
جلویدر اتاق رسیدهبودیم. سپیدهگفت:
-خدا خودش به خیرکنه عاقبت تو رو با اینعشق!
دراتاق که باز شد حرفایما هم نیمهتموم موند. وارد اتاق که
شدیمفهمیدیمخاله کیمیاهم اون دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور جاست. همشون
هنوزبیداربودن و غرق حرف زدن از ایندر و اون در! مامان
که نگاه متعجب ما رو رویخاله کیمیادیدگفت که اتاق
خالهکیمیاهم تویهمونه هتله و خاله قراره شبو پیشما بخوابه.
شخصیتخاله کیمیابرام عجیببود. دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور زنیکه تو
نگاشانگار غم بود ولیرویزبونش نبود. شاد بود ولیانگار
نبود. دلم میخواستیهکم در مورد شخصیتشفضولی
92
تقاص
کنمولیمیدونستم که مامان دعوام میکنه. پس بیخیالشدم و
به ایننتیجهرسیدمکه اگه چیزیباشه دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور مامان
خودشبرام میگه. داشتیملباس عوض میکردیمکه خاله شیال
رو به خاله کیمیاپرسید:
-کیمیاحاال از خاطرات گذشته بگذریم،تو چرا تنها اومدی؟پس
خسرو و پسرت چرا نیومدن؟
-خسرو که همیشهدرگیرکارایشرکتشه. هیچوقت تو هیچ
مسافرتیبا من همراه نمیشه ولیپسرم باهامه.
مامانگفت:
-جدیمیگی؟پس کجاست؟ خیلیدلم دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور میخواد پسر بهترین
دوستم رو ببینم.
خالهکیمیالبخند تلخیزد و گفت:
-فکر نکنم زیاداز دیدنشخوشحال بشی.
ازاینحرف خاله اخمایمامان در هم رفت. انگار رمزیحرف
میزدن. سر از حرفاشون در نمیآوردم.دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور  سپیدهمثل من
کنجکاوینمیکرد. اصال ً براش مهم نبود. ولیمن خیلیدلم می
خواست سر از کار اون دوستایقدیمیدر بیارم. اگه
اینطور که مامان ادعا میکرد اونا دوستایصمیمیبودن پس
برایچیاینهمه وقت از هم هیچخبرینداشتن؟ چرا
93
تقاص
حالخاله کیمیامثل هوایبهار بود؟یهلحظه آفتابیویهلحظه
ابری؟اینسواال مثل موریانهداشت دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور مغزمو میجوید.
خالهشیالگفت:
-چطوره که خسرو حاضر نیستتو هیچمسافرتیباهات باشه؟
یعنیکارش انقدر مهمه؟ حتیمهم تر از تو؟ این
جوریدوستت داره؟
یهلحظه حس کردم حال خاله کیمیامنقلب شد. لرزش چونشو حس
کردم. ولیخاله سعیکرد بخنده و گفت:
-خب دیگه! اینمیهنوع دوست دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور داشتنهیعنیمیخواد من آزاد
باشم.
نهتنها من که خاله و مامان هم به حالتایخاله کیمیاشک کرده
بودند.خاله شیالمثل بازرسا شده بود:
-خیلیدلم میخواد خسرویعاشقو دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور ببینم.
مامانغرید:
-شیالخجالت بکش!
خالهکیمیاسرشو زیرانداخته بود و با انگشتایدستش بازیمی
کرد. خاله شیالبازم کوتاه نیومدو دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور  گفت:
-من جایخسرو بودم چشمایپسرمو در میآوردم که مامانشو
اون وقت شب تنها فرستاده بود اسکله. خودش رفته
94

بیشتر بخوانید  ترفند برد در بازی پوپ آنلاین

رمان بهشت داغ من بدون سانسور

پیخوش گذرونی؟!
خالهکیمیایهدفعه گفت:
-نه پسر من اصال ً اهل خوش گذرونی…
بهاینجا که رسیددر کمال دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور حیرتهمه ما بغضش ترکید. چنان
گریهمیکرد که چند لحظه همهیما فلج شده بودیم
ونمیدونستیمبایدچیکار کنیم! خاله کیمیااز جا بلند شدکه از
اتاق خارج بشه ولیمامان از جا پریدو خاله رو
محکمبغل کرد. خاله هم همینومیخواست، نیازبهیههمدرد و
همدل داشت. چند لحظه ایتو دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور بغل مامان زار زد.
اشکهمهیما در اومده بود از بس که با سوز هق هق میکرد.
از جا بلند شدم و لیوانیآب برایخاله آوردم. خاله از
بغلمامان بیروناومد و با لبخندیپر از قدرشناسیلیوانوازمن
گرفت و گفت:
-ممنونم دخترم.
مامانهمینطور که شونه دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور هایخاله رو ماساژ میداد با نگرانی
به خاله شیالنگاه کرد که پشت پنجره ایستادهبود و
معلومبود خیلیناراحته. آخر دووم نیاوردو گفت:
-ایبابا ببینینچطور شبمون رو خراب کردینا. شیالآخه اینچه
حرفاییبود که زدی. خب مگه دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور فرهاد و پیمانبا ما
95
تقاص
اومدنکه تو گیردادیبه خسرو؟ کیمیاجون بسه دیگهعزیزم
انقدر گریهنکن حالت بد میشه.
خالهشیاللب تخت نشست و گفت:
-منو ببخش کیمیانمیخواستم ناراحتت کنم. ولیاز همون لحظه
اول که دیدمتحس کردم از دیدنمونخوشحال دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور
نشدی. انگار نگرانی. با ما دیگهمثل قبل صمیمینیستی. حس
کردم ما رو غریبهمیدونی. اینبود که کنترلم رو از
دستدادم. دلم میخواد اگه مشکلیداریما رو مثل خواهرت
بدونیو باهامون درد دل کنی. شایددوستایخوبی
براتنبودیمکه حاال الیق…
خالهکیمیاسریعگفت:
-نه نه اصال ً اینطور نیست. دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور من با خودم مشکل دارم.یکعمره
دارم اینجوریزندگیمیکنم. همش تظاهر، همش
حفظظاهر. دیگهخسته شدم. دیگهبه اینجام رسیده.
وقتیبه اینجا رسیدخاله با دست گردنشو نشون داد. خاله شیال
که به همون جاییرسیدهبود که دلش میخواست،
بااشتیاقچشم به دهن خاله دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور کیمیادوخت. خاله با تردیدبه مامان
خیرهشد. مامان به آرومیدست خاله رو گرفت و
96
تقاص
فشارداد. نمیدونم چه رمزیبود بیننگاه هایاونا که اینطور
به هم وصلشون میکرد. کم مونده بود از زور
کنجکاویبپرم وسط حرفاشون دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور و بپرسم قضیهچیه؟خاله کیمیاآهی
کشیدو با بغض شروع به صحبت کرد:
-یهعمره دارم با ظاهر پر زرق و برق زندگیمهم دل خودمو
خوش میکنم هم خونواده و اطرافیانمو. ولیخودم خوب
میدونم که هیچیتویزندگیمن وجود نداره که بشه بهش گفت
چیزخوب. من چوب دو سر طالییهستم دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور که به
خاطرازدواجم هم توجه خونوادم رو از دست دادم و هم …
بانگاهیدوباره به مامان سکوت کرد. مامان اینبار طاقت نیاورد
و گفت:
-کیمیاجان چرا حس میکنم از من میترسی؟من همون
شکیالیسابقم.
خالهکیمیاپوزخندیزد و گفت:
-از همینمیترسم! میترسم که دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور همون شکیالیسابق باشی.
همونیکه خسرو رو …
ازصداینفسیکه متعجب از سینهیمامان خارج شد تعجب
کردم. حس کردم نفس مامان بند اومده. خاله شیالبه
کمکاومد و گفت:
97
تقاص
-چیمیگیکیمیا؟! شکیالعاشق  بچه ها و شوهرشه. تو فکر می
کنیاون میخواد زندگیتو رو …
خالهکیمیادستشو رویسرش گذاشت و نالید:
-نه! نه! منظورم ایننیست. شایدحق با شما باشه. شایدبهترهمن
حرفامو بگم. دیگهبسه هر چیترسیدمو خفه
خونگرفتم. دیگهبسه هر چیخواستم سر خسرو و جذابیتنفس
گیرشبترسم.
دوبارهجمع تو سکوت فرو رفت.دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور حتیسپیدههم با کنجکاویبی
سر و صدا رویتختم کنار من کز کرده بود و چشم به
دهنخاله کیمیادوخته بود. خاله کیمیانفس عمیقیکشیدو باالخره
دهن باز کرد:
-وقتیخسرو به خواستگاریمن اومد منتویتب چهل درجه می
سوختم. فکر میکردم دیگهاز دستش دادم و
وقتیمامانم خبر خواستگاریاونو بهم داد فکر کردم دارم خواب
میبینمیاشایدهم مردم و ایناهمش دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور لطف خداست
کهتویاون دنیاشامل حالم شده. خیلیزود مریضیاز بدنم
فراریشد و من تویمراسم خواستگاریشرکت کردم.
98
تقاص
باباموکارد میزدیخونش در نمیاومد. جریانقبلیخسرو رو
شنیدهبود.یعنیکیبود که ندونه؟ عشق خسرو عالم
گیرشده بود! برایهمینهم نه بابا  دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور و نه مامانم رضایتنداشتنکه
من با اون ازدواج کنم. ولیعشق چشم منو به روی
همهچیبسته بود. حاضر بودم با شرایطخیلیبدتر از اینهم با
اون ازدواج کنم. تو رویخونوادم ایستادمو همون
جملهیمعروف رو به کار بردم«یاخسرویاهیچکس!»بابا هم
کوتاه اومد و رضایتبه ازدواج ما دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور داد ولیگفت دیگه
هیچوقت تویسختیامرویاونا حساب نکنم و اینجوریشد که
حمایتخونوادمو از دست دادم. فکر میکردم
خسروهمه کسم میشه و من نیازیندارم به داشتن حتیپدر و
مادر! توییهمراسم خیلیساده دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور و بیسر و صدا با هم
ازدواجکردیمو خسرو منو منتقل کرد به شهرستان. اینجوریشد
که حسرت لباس سفیدعروسیبه دلم موند! کار و
زندگیشرو زودتراز من برده بود. نمیخواست دیگهتویشهری
باشه که اون همه خاطرهیبد ازش داره. اصال ً برام
مهمنبود با اون حاضر بودم برم جهنم زندگیکنم ولیچیزیکه
حتیفکرشو هم نمیکردم اون دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور قدر تحملش برام
99

بیشتر بخوانید  سایت شرط بندی با بونوس خوش امد گویی

دانلود رمان بهشت داغ من

سختباشه، سردیخسرو بود. دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور خودمو به آب و آتیشمیزدم تا
توجهشو جلب کنم ولیفایدهایًنداشت. اون اصال
منونمیدید. شب به شب بر حسب وظیفهکنار من میخوابیدو
صبح به صبح به بهونه کار از خونه فراریمیشد.
شایددو ماه از ازدواجمون میگذشت دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور که من با وجود افسردگی
باردار شدم. همینحاملگیکمیاز روحیهشاداب از
دسترفتم رو بهم برگردوند. فکر میکردم با به دنیااومدن
بچمون خسرو هم به زندگیبا من بیشتردلگرم میشه.
اونبچه به هر دومون روح زندگیداد. دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور هر دو بیصبرانه منتظر
به دنیااومدنش بودیمو خسرو بیشترپابند خونه شده
بود. انگار غماش ازیادشرفته بود. خیلیدلش میخواست بچه
پسر باشه. منم شاد از خوشحالیو توجه
خسروتویآسمونا سیرمیکردم. تا اینکه دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور پسرمون به دنیااومد.
خسرو بیتوجه به دردایمن و زحمتیکه برایدنیا
اومدناون بچه کشیدهبودم، بدون مشورت با من اسمشو خودش
انتخاب کرد و بچه رو به همراه پرستاریکه براش
گرفتهبود از بیمارستانبرد خونه. همون لحظه فهمیدمتوجه
خسرو به من فقط به خاطر وجود دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور بچش تویرحم من
100
تقاص
بودهوگرنه من به تنهاییپشیزیارزش نداشتم. چقدر تویاون
روزا و شبایسرد و غم انگیزیادتو میافتادم.یاداین
کهاگهیکذره از اقبال تو رو من داشتم دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور چقدر میتونستم
خوشبخت باشم. نه تنها من که خسرو هم خیلیخوشبخت
تراز اینیمیشد که بود. چون میدیدمبه خاطر شکستیکه
خورده روز به روز کینهایکه تو دلش جوونه زده بود
بیشتررشد میکرد و همینباعث میشد دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور لحظه به لحظه اخموتر
و بد اخالق تر از لحظهیقبلش بشه. واقعا ً که کینه
خسروهمراه با پسرش رشد میکرد و بزرگ و بزرگ تر می
شد. روزاییمیرسیدکه خیلیدلتنگ شما دو تا می
شدم. همینطور دلتنگ خونوادم ولیجرأت اینکه اسمیاز شما
جلویخسرو ببرم رو نداشتم. زنده دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور زنده آتیشممی
زد. با به دنیااومدن پسرم کم کم روابطم با خونوادم بهتر شدولی
بازم میدونستم که نمیتونم از رفتار سرد خسرو
چیزیبه اونا بگم و انتظار حمایتشونرو داشته باشم چون اونااز
قبل همه اینروزا رو برایمن ترسیمکرده بودند و
حاالمیدونستم که جوابشون فقطیهجمله دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور است؛«خود کرده رو
تدبیرنیست».سعیمیکردم که همهیهم و غمم
101
تقاص
روبذارم رویبزرگ کردن و تربیتپسرم ولیاونم فایدهای
نداشت چون اون بیشتراز اینکه به حرف من گوش بده و
وابستهیمن بشه به حرف پدرش گوش میکرد و حرفایاونو
سرمشق و دیکتشمیکرد. کم کم دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور به جاییرسیدمکه
دیدمپسرم داره از دستم میره. داشت تویمنجالب غرق میشد.
جنس لطیفرو فقط برایخوش گذرونیمی
خواست. دور و برش پر شده بودن از دوستاییکه نمیشد
اسمشون رو دوست گذاشت. وقتیدیدمخودم کاریاز
دستمبراش بر نمیادسپردمش بهیکیاز دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور دوستاش. دوست دوران
راهنمایشبود که صداقت و مهر برادرانه رو توی
نگاهشنسبت به پسرم میدیدم. از اون خواستم نذاره بیشتراز این
خراب بشه و اونم بهم قول داد. پسر من بیمار
بود،بیماریکه جز خودش هیچکسیرو دوست نداشت. حتی
پدرش رو هم دوست نداشت. فقط دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور حس کمینسبت به
پدربزرگ پدریشداشت اون هم به خاطر حمایتایبیدریغپدر
بزرگش و اینکه تنها نوهیپسریشبود و بدون امر
ونهیکردن بیهیچبهونه ایاونو میپرستید.
بهاینجا که رسیدخاله کیمیاصحبتاشو دانلود رمان بهشت داغ من pdf بدون سانسور قطع کرد و با شرمندگی
گفت:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *